۱۱ شهریور ۱۳۹۰
پنج رباعی
پنج رباعی ِتازه
از چهرهء دل ، حجاب ِکین بردارید
وز روی ستم، نقاب ِ دین بردارید
این طوق ِاسارت از جهان دور کنید
وین دام ِ تباهی از زمین بردارید !ـ
عمری ست به قید و بند ِ خواری بندید
چون استر و مادیان به گاری بندید
بندید و ندانید که با ظالم خویش
گر خود ، « نه! » نگویید ، به «آری ! » بندید ! ــ
دیریست که جهل ،آشنای تو شده ست
بد ، همره و اهرمن خدای تو شده ست
راهی به جهنم است و می پیمایی
غافل که فریب رهنمای تو شده ست !ـ
دردا که در این خانه دلی شاد نماند
افراشته ، جز بنای بیداد نماند
بر بام ِ فروریخته فریاد زدیم
آنقدر که در حنجره فریاد نماند ! ـ
زی دوست بر آن سرم که پرواز کنم
آوای نهان ، به ساز دل ، ساز کنم
این سینۀ خسته ، نزدِ وی بگشایم
وین سفرۀ بسته ، نزدِ وی باز کنم