۱۰ آذر ۱۳۹۰

نگران جنگ



نگران جنگ

این روزها بازهم نگران جنگ هستیم. این نگرانی را من طی چندین نوشته و مصاحبه که به صورت کتابی کوچک با نام «نگران جنگ » در پاریس منتشرشد ،نزدیک به شش سال پیش ابراز کرده ام

اکنون باز هم با نهایت تأسف صدای مهیب طبل و نقاره جنگ بر فراز میهن ما برخاسته و جغد جنگ بر ویرانه ای که حکومت سی و سه سالهء ملایان از ایران ساخته است به فغان در آمده است. همهء این نوشته سراسر هشدار است به تصمیم گیرندگان و نیرو هایی که بیشتر و پیشتر از آن که نگران سرنوشت انسان و آیندهء تداوم حیات در کرهء خاکی باشند به منافع کوتاه مدت و زود گذر خود می اندیشند. متأسفانه مطالب این کتابچهء کوچک من همچون روزهای نگارش آنها موضوع روزند و به نظرم می رسد که انتشار مجدد آن ضرری نداشته باشد

م.س

این دفتر شامل یک «نامهء سرگشاده » ، یک مقاله و یک مصاحبه است

موضوع مرکزی هرسهء این مطالب، جنگ خانمانسوز و ویرانگری ست

که احتمال وقوع آن دو سه سالی ست ، اکثریت مطلق ما ایرانیان را نگران کرده ودر وضعیتی بیمناک وناگوار قرار داده است.


نامه سرگشاده یک شاعر ایرانی


ایران : یهودستیزی، بنیادگرائی دینی و کوشش های هسته ای

( سخنی با ملت های آمریکا و اسرائیل و اخطاری به تصمیم گیرندگان و مسئولانِ این دو کشور)


چند صباحی ست که هنگامه گردانان حکومتِ دینی در ایران دست به بازی پرخطری زده اند وچنانکه همگان اطلاع دارند، از زبانِ لُعبتکی که به لطایف الحیل بر کرسیِ نمایشِ «ریاست جمهوری» رها کرده اند؛ پردهء جدیدی از معرکه های شومِ بیست و هفت سالهء خود را به نمایش نهاده و مضحکهء بیمارگونه ای در ضدیت با یهود و اسرائیل به نام «حکومت ایران» در جهان به راه انداخته و بدین گونه ملت ایران و آیندهء کشور ما را در معرض ِ خطری بسیار جدی قرار داده اند.

ظاهراَ حاکمانِ دینی در ایران برای تحکیمِ قدرتِ خود به دخالتِ نظامی آمریکاو به خصوص اسرائیل نیازمند شده و بنیانِ تحریکات خود را بر این « نیاز و ضرورتِ» شوم و نفرت انگیز نهاده اند. تحریکاتی که خطر دخالتِ نظامی صاحبانِ قدرتِ دنیای معاصر را در پی دارد! و احتمال می رود که کشور و ملت ما را به روزگاری سیاه تر از آنچه که هست گرفتار سازد !

در چنین وضعیتی ، من بیش از هرچیز از بمباران ِ مراکز اتمی در ایران وحشت دارم . آن گونه که حملهء نظامی و خطر ورود به خاکِ ایران از سوی آمریکا را آنقدرها فاجعه بار نمی یابم که بمباران هوایی مراکز اتمی را.

از این رو به عنوانِ یک ایرانی که از سرنوشتِ کشور و آیندهء مردم سرزمین خود اندیشناک است، نه به عنوان شهروندِ اهلِ سیاست، بلکه در جایگاه شاعری که تجربهء رنجِ تبعید و فرصتِ نگاهی از بیرون به تاریخ کشور و فرهنگِ سرزمینِ خود را یافته، وظیفهء خود می دانم تا به سهمِ خود - هرچند کوچک – نسبت به فاجعهء شوم و جبران ناپذیری که احتمالِ وقوعِ آن چندان بعید نیست، با دردمندی تمام به جامعهء جهانی هشدار دهم و خصوصاً ملت ها و دولت های آمریکا و اسرائیل را از اقدام در ارتکابِ حادثه ای شوم و دهشتبار برحذر دارم. زیرا سخنان ِ من از زاویه و نگاه و نظری طرح می شوند که احتمال دارد از دیدهء حس و ادراک مردمِ آمریکا و اسرائیل ، به خصوص قدرتمدارانِ این دو کشور پنهان بمانند !

گفته شد که آنچه بیش از همه وحشت آفرین است بمباران مرکز اتمی است، زیرا فاجعهء انسانی و طبیعی چنین جنایتی ، نه تنها دامنِ انسان ها و موجوداتِ زنده را خواهد گرفت بلکه سرزمین ما را برای ابد آلوده و تباه خواهد نمود و نسل های آتی و نیامدهء کشور ما را نیز دچارِ خطر نیستی خواهد ساخت.

فراموش نباید کرد که این مراکز به هرنیّت و به سائقهء هرگونه تفکّر یا توهّمی و بنا به هر هدف مشروع یا نامشروعی که بنا شده باشند، به سرمایهء ملی ما و به قیمتِ قوتِ لایموتی که از سفرهء مردمِ رنج دیدهء ایران ربوده شده ، یعنی از حاصلِ خون و محنتِ مردم ، بر خاکِ میهن ِ ما و در کنار آبادی ها و خانه های مردم ِ بی گناه کشور ما بنا شده است و تخریبِ آنها تنها تخریبِ ساختمان ها و سرمایه های مردم ما نیست، بلکه ویران کردن جهان و محیطِ زندگانی انسان ها و آلودن ِ آب و خاک و رُستنی ها و مائده های طبیعی ِ سرزمینِ ما نیز هست. الی الابد!

از این رو اَحدی در این جهان ، بنا به هیچ دست آویزی اعم از سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و غیر آن ، حق ندارد که انسان های بی گناه معاصر و نیز کودکانِ آیندهء سرزمین ما را از حقّ حیات محروم سازد! و سنگ ها و صخره ها و چراگاه ها و آب های گوارا و کمیاب و زندگی بخش ِ چشمه ها و جوبار ها و کاریز های ما را که طیّ هزاران سال همچون میراثی بکر و سر به مُهر از پدرانِ خود دریافت داشته ایم، به سموم نفرت انگیز و جهنمی رادیو اکتیو و تشعشعات زندگی سوز اتمی بیالاید و دوزخ انسان کُش ِ دهشتناکی برای آیندگان به یادگار نهد، و بدین گونه از بوته ها و نهال هایی که بر خاکِ کشورِ ما می رویند دانه های تلخ نفرت ومیوه های زهرآلودهء نفرین و ننگ به بار آورد!

نه! چنین آیندهءهولناکی نه تصور کردنی ست و نه به هیچ دستاویز وبربنیادِ هیچ دلیلِ موجهی اجازهء ارتکابِ چنین جنایتی ، به احدی از ابناء بشر داده شده است!

ملت و کشور ما زلزله های ویرانگر و فروبلعنده را تاب می آورد چرا که خساراتِ آن ، نتیجهء نیروهای کور و کنترل ناشدنی طبیعت است و تحمل کردنی ست. زیرا مردم حواله به تقدیر می کنند یا تسلیم نظام ِ قهاّر و مهار گسیختهء طبیعت می شوند. اما بمباران مراکز و تأسیساتِ اتمی یک کشور که به فرمانِ یک یا چند انسانِ حقیقی و حقوقی، صاحبِ شناسنامه و هویت و ملیت صورت می گیرد و به وسیلهء انسان های بالغ و آگاه برفراز ِ آسمان ِ شهرها و روستاها به اجرا در می آید ، نیرو و ارادهء کور طبیعت نیست ، یک اقدامِ از پیش اندیشیده شده و سازماندهی شده بر ضدِ بشریت است، از این رو انگشتِ اتهام جامعهء انسانی ، افراد و دولت هایی را که در چنین جنایتی شرکت داشته اند، به جهانیانِ امروز و آینده نشان خواهد داد و حسّ انتقام و نفرتِ عظیمی که از وقوع چنین فاجعه ای بیدار می شود، دامن ِ مرتکبین یا میراث داران آنها را خواهد گرفت !

بر مبنای حسّی چنین اندیشناک و دلهره ای چنین دردآور است که می خواهم ، صمیمانه محض اطلاع و اِخبار ِ قدرتمداران ِ دوران و آن ها که بیش از دیگران در مظان و معرض ِ خبط و غفلتِ جبران ناپذیرند، نکاتِ چندی را بیان دارم و امیدوار باشم که دولت های آمریکا و اسرائیل هرگز دست به چنین اقدامِ جنایتکارانه ای بر علیه مردم ایران نزنند و امیدوارباشم که این دو کشور درک کنند که :

مردم ایران – بالقوّه یا بالفعل – هرگز دشمن آمریکا و اسرائیل نیستند!

ایران تاریخاَ سرزمینِ مقدس ِ یهودیان محسوب است و تنها کشوری ست که پادشاهانِ بزرگش کوروش و داریوش هخامنشی ، از نظرگاهِ بنی اسرائیل در زُمرهء قدیسان محسوب اند و نامِ آنان در کتابِ مقدس به نیکی و ارجمندی یاد شده است!

کورش ، پادشاه بزرگ ایران ، بنا به روایتِ تورات نجات بخش ِ قوم یهود است. و داریوش هخامنشی در کتیبه های خود آرزو کرده است تا کشورش از دروغ و اهریمنی و آزار و آسیب درامان بماند! این پیوندِ دینی وعاطفی و تاریخی و اسطوره ای با قومِ یهود، برای ما به ویزه در این دوران، بسیار مغتنم و مبارک است.

ایرانیان به لحاظِ تاریخی ، فرهنگی و سیاسی یا اقتصادی ، هیچ دلیلی برای دشمنی با اسرائیل ندارند و هرگز دشمنِ این کشور نبوده اند! هرچند در ایران نیز مثلِ بسیاری از کشور های جهان – همچنان که در خودِ اسرائیل – هستند عدالت خواهانی که نسبت به سرنوشت مردمِ فلسطین حساسیت نشان می دهند یا با این مردم رنج دیده همدلی می کنند!

این مسئله در کادرِوجدانیاتِ انسان های روشنفکر و نیز در حوزهء اعتقادی افرادی مطرح است که به سائقهء اشتراکاتِ دینی یا قومی ، یا زبانی یا به دلائلِ هومانیستی با عرب های فلسطینی همدردند. وجود اینگونه عقاید، هرگز به معنای دشمنی ایران و ایرانیان با یهودیان و اسرائیل نیست، زیرا ایران یک کشور عربی نیست و هرگزدر تضاد و تقابلِ ریشه دار و کهن میان ِ اعراب و اسرائیل شرکت نداشته و نخواهد داشت!

زیرا هرگز منافع ملی و امنیتِ سیاسی ، اقتصادی و مرزی کشور ما با اسرائیل تضاد و تقابلی نداشته و ندارد، در حالیکه این تضاد و تصادم ، همواره با نیروی مقابلِ اسرائیل یعنی با اعراب متأسفانه موجود بوده است. جنگِ خونین و ویرانگر هشت سالهء ایران و عراق - که در آن بسیاری از کشورهای عرب فعالانه شرکت داشتند – نمونه ای از این تقابل و تصادم است.

پس ایرانیان دلیلی برای دشمنی با اسرائیل ندارند. حسابِ حکومت دینی و ایدئولوژیکِ فعلی از مردمِ ایران جداست، زیرا این حکومت که به اُمّتِ واحدهء مسلمان معتقد است و صاحبِ تفکّری بالذات ضدِّ ایرانی ست و تاریخِ حیاتِ خود را ادامه و استمرار ِ موجودیت و سیر ِ تاریخ ایران نمی داند و اصولاَ نه تنها هویت و بنیادهای تاریخی کشور ما را به رسمیت نمی شناسد، بلکه در صددِ نابودی میراث و مظاهرِ مدنیتِ ماست.( ساختنِ سدِ سیوند جهتِ ازمیان بردن آثارِ باستانی و سرگذشتِ تاریخی و فرهنگیِ مردم این سرزمین تنها یک نمونه از ضدیتِ ماهوی این نظام با تمدن و تاریخِ ایران است!)

حسابِ چنین دولتی که بدتر از بیگانه و قوم ِ اشغالگر در ایران عمل می کند ِ از حسابِ مردم ایران جداست.

اقلیتِ یهودی ایرانی همواره از ایران دوستان و وطن پرستانِ سرزمین ما بوده اند و همواره در پیشرفت های علمی و اقتصادی و فرهنگی کشور ما نقش مهم و کارساز داشته اند. از این رو دولتمردان فعلی اسرائیل مجاز نیستند که میان مردم ایران و یهودیان جهان درّهء هولناک ایجاد کنند! یعنی در میان مردمِ ایران بذرِ کینه بیفشانند و حس ِ انتقام جویی آنان را برای همیشه بر ضدِ اسرائیل و یهود برانگیزند و ملتِ ایران را واردِ جبههء اعراب سازند. این همان خواسته و هدفِ شومی ست که حاکمیتِ ویرانگر و متحجر حاکم بر ایران تعقیب می کند و هذیانات و عربده جویی های رذیلانه و در عین حال مضحکِ احمدی نژاد بر ضدِ یهودیان و بر علیه اسرائیل ، دلیلِ مؤکّدی است بر حقیتِ این سخن!

به تأکید و مکرراَ می گویم که دولت اسرائیل هرگز نباید چنین هدیهء بدیمنی به حکومتگران ِ بی وطن ِ امروزی ایران تقدیم دارد و بدین گونه زمینه سازِ ترویج آنتی سمیتیزم و ضد سامیگری ِ مزمن و ریشه دار ِ دنیای مسیحی غرب، در ایران گردند یعنی بذر نفرتی بیفشانند که هرگز در سرزمین ما جوانه نزده بوده است!

مردم اسرائیل و جامعه یهودیان ِ جهان باید بدانند که دولتِ اسرائیل برای حفظِ امنیتِ خود در منطقه به ایرانی نیازمند است که ملتِ آن به آرزوهای دیرینهء خود یعنی دموکراسی و لائیسیته دست یافته باشند و گرنه ایرانی که آب و خاک و هوای اجتماعی ، فرهنگی و روانیِ آن مساعدِ روئیدنِ بذرهای کینه و نفاقِ ایدئولوژیک و دینی و نژادی گردد و عنصرِ ایرانیت و هویتِ تاریخی و فرهنگیِ ایرانیان در کورهء استبداد ِحاکمیت ایدئولوژیک و بنیادگرایی اسلامی ذوب شود؛ کشور و جامعهء ایران هرروز بیش از پیش در پوستهء اسلامی - که جز عنصرِ عربیت چیز دیگری نیست - پوشیده و فرورفته تر خواهد شد و چنانکه خواستِ ملاّ های متحجّر و حاکمیتِ بنیادگرای امروزی ست (1) ، ایران به جبههء اعراب خواهد خزید و قدرت و قوت و پتانسیل کشوری همچون ایران با هویتِ غیر ِ عربی به نام اسلام در خدمتِ نیاتِ اعراب و نتیجتاَ در مقابل ِ اسرائیل قرار خواهد گرفت!

و نیز همینجا، به عنوانِ یک هم وطنِ کوچکِ شما ، یا هم وطنِ پدران شما، از اسرائیلیان و یهودیان ایرانی تبار صمیمانه می خواهم که با کوشش در آگاهی و اقناءمردم و دولتمردانِ آمریکا و اسرائیل ، مردم و میهن و سرزمینِ آباء و اجدادی خود را از دامِ هول آوری که بخشی از روحانیتِ حریص و قدرت طلب و بی وطنِ شیعی پهن کرده است ، درامان نگاه دارند و مطمئن باشند که کوشش و همدلی آنان را وجدان ِ عمومی ملتِ ما همواره پاس خواهد داشت و دریابند که شایسته است تا در این لحظهء تاریخی ، ایران را در بلایی که به آن گرفتار آمده و پیش ِ روی چاهی که سر ِ راه ِ ملتِ ما تعبیه شده است تنها نگذارند تا تصویرغرورآفرینی از حق شناسی و سپاسمندی قومِ یهود در قبال ِ تاریخ ایران و مردم این سرزمین بر لوح ِ ضمیر ملتِ ما به جای مانَد و صفحهء تابناک و زیبایی از این وامگزاری تاریخی و انسانی و عاطفی و دینی و فرهنگی در دلِ یهودیانِ جهان و ملتِ ایران رقم زده شود و جاودانه گردد. درمورد آمریکا نیز باید گفت که علی رغم ِ شرکتِ نابخردانهء حکومتِ وقتِ آمریکا در کودتای سالِ1953 بر ضد دولتِ ملی دکتر محمد مصدق و آزردگی ِ شدیدِ ملت ما از کودتاگران (2)، مردم ایران قلباَ و تاریخاَ با آمریکا که سراسر ِ تاریخ خود را درگیر مبارزه برای رهایی از سلطهء اروپائیان و کوششگر پی ریزی و استحکام بنای آزادی بوده، دشمنی ندارند.

در فاجعهء 11 سپتامبر، تنها کشوری که جوانانش بلافاصله به خیابان ها آمدند و برای تسلی و همدردی با مردم آمریکا شمع افروختند، ایران بود!

آمریکائیان نباید از یاد ببرند که اشغال سفارت آمریکا ، نه به جهتِ تنبیه یا مبارزه با دولتِ این کشور ، بلکه در مرحلهء نخست برای تسلطِ روحانیتِ متحجر شیعی و نابود کردنِ آزادیخواهان و گروه های سیاسیِ رقیب طرح ریزی شد و هدفِ آن پیش و ببیش از آن که ضربه ای به منافع آمریکا باشد، تسلط بر اوضاء داخلی و تسخیرِ کاملِ قدرتِ سیاسی و برقراری حاکمیتِ ولایتِ فقیه و نتیجتاَ نابودی آرزوهای آزادی خواهانهء ملتِ ایران بود. پس بهای این گروگان گیری را ، بیشتر و پیشتر از آمریکا، ملتِ ایران پرداخته است و همچنان می پردازد! از این نمایش و سیرکِ ضّدِ آمریکای که بیش از یک ربع قرن است به کارگردانی بخشی از روحانیتِ متحجر و غدّار ِ شیعی در ایران به اجرا درمی آید، هیچ آمریکایی ضرر و آزاری ندیده است بلکه بهای آن را ملتِ ایران پرداخته که کودکانش به واسطهء تحریم های اقتصادی گرسنگی کشیده و بیمارانش از بی دارویی مرده اند، و فرزندانِ شجاع و آگاهش به اتهاماتِ گوناگون اعدام شده یا به زندان ها و شکنجه گاه های نظامِ اسلامی فرستاده شده اند. مهاجران و تبعیدیانِ جان به در برده اش ، به جُرم ایرانی بودن و منتسب بودن به کشوری که در آن نظامِ تروریستیِ «جمهوری اسلامی» حاکم است، در اکثر کشور های غربی تحقیر شده وانواع اهانت ها و برخورد های شرم آور نژاد پرستان را شاهد بوده اند و با رفتارهای تبعیض آمیز و خفت بار فراوانی در محیط اجتماعی و شغلی خود در کشور های میزبان روبرو شده اند!

در دورانِ انقلابِ مشروطیتِ ایران، آمریکا به چشمِ برادر و یار در نظر مبارزانِ آزادی خواهِ صدرِ مشروطیت حضور و نمود داشت.اخراج کارشناس مالیهء ایران یعنی مورگان شوسترِ آمریکایی ، به هنگامِ اولتیماتوم روس ها در تاریخِ 1911 شورش مردم ایران را در پی داشت و یکی از زیبا ترین تصنیف ها و آواز های دورهء مشروطیت به وسیلهء شاعر و هنرمند بزرگِ ما عارف قزوینی ، در ستایش او ودر مخالفتِ با اخراج وی سروده و در کنسرت هایش اجرا شد! کنسرت هایی که شوستر آمریکایی را به یکی از قهرمانان ملی ایرانیان بدل ساخت

« ننگِ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود

جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود

گر رود شوستر از ایران رود ایران بر باد

ای جوانان مگذارید که ایران برود

در دوران جنگِ جهانی دوم و اشغالِ شمال و شمالِ غربی کشور ما به وسیلهء ارتش سرخ شوروی؛ شخص استالین و نوکرش باقروف صحنه گردانِ اصلی توطئه ای بودند که به نامِ «دولتِ مستقل آذربایجان» شمال غربی کشور ما را در معرض خطر تجزیه قرار داده بود.

در این ماجرا، اگر یاری آمریکا و تهدید وی بر علیه شوروی نمی بود ، این عزیز ترین و کهن ترین بخش از خاکِ کشور ما طعمهء روس ها می شد واین خاطره هرگز از روح و جان ایرانیان محو نشده است و از این بابت حق شناسی ملتِ ایران از ملت آمریکا همچنان برجای خود باقیست.

هم اکنون جامعهء ایرانیانِ مقیم آمریکا به لحاظِ علمی ، اقتصادی و فرهنگی از درخشان ترین و کارآمد ترین اقلیت های مقیم آمریکا هستند و نقش بسیار مهم و کارسازی در آن کشور دارند! بسیاری از کسان و بستگان و فرزندان مردم ایران که غالباَ از دانش آموختگان ایرانی هستند و به سرمایهء ملتِ ما پرورش یافته اند ، هم اکنون در آمریکا به سر می برند و به واسطهء وجودِ آنان میان ِ ملتِ ما و جامعهء آمریکا پیوندی عاطفی و انسانی برقرار شده است، به طوری که دل های مردم دوکشور را به هم نزدیک ساخته و در سرنوشتِ یکدیگر شریک کرده است.

این واقعیتی ست که از سال ها پیش، به خصوص پس از تسلط بنیادگرایانِ اسلامی بر کشور ما، ذهن و روح و بازو وخلاقیتِ بخشِ مهمی از پتانسیل ِهوشمند ایرانی در آمریکا مشغولِ ساختن و آفریدن است، از این رو، هرگونه اقدام ماجراجویانه و ضدِ ایرانی ِ مسئولانِ آمریکایی از دیدهء انتقاد و اعتراض آنان پنهان نخواهد ماند. پیداست که ایرانیان و ایرانی تبارانی که در توسعه و پیشرفت های علمی و اقتصادی و فرهنگی جامعهء آمریکا شرکت دارند و در مقام شهروند یا مقیم، به دولت آمریکا مالیات می پردازند، از این حق برخوردارند که به انواع صورت های ممکن و مشروع، اعتراض کنند و افراد و احزاب و نیروهایی را که به نام دولتِ آمریکا برضد ملتِ ایران فاجعه آفریده اند ، ناگزیر از پرداخت تاوان و از کردهء خود پشیمان سازند!

ما با آمریکا همسایه نیستیم و میخواهیم که این کشور با ما روابط اقتصادی ، سیاسی، علمی ، فرهنگی عادلانه و انسانی داشته باشد. ما که نفت و فرش و پسته و زعفران می فروشیم ، هیچ عیبی در آن نمی بینیم که به آمریکا هم بفروشیم و ما که ماشین آلات و مصنوعات مدرن صنعتی را خریداری می کنیم، هیچ ایرادی در آن نمی بینیم که از آمریکا نیز خریداری کنیم.

خواستِ ما یک رابطهء عادلانه و بر اساس حقوق برابر است و می دانیم که در مسیرِ تکوینی تاریخ ِ آمریکا ، برای استقرار آزادی و برابری مبارزاتِ طولانی صورت گرفته است. و آزادی اروپا، هم درعرصهء نظر (فکر دموکراسی و حقوق بشر) و هم درعرصهء عمل (دخالت نظامی بر ضد فاشیسم) مدیون آمریکاست. این خواستِ مشروع و انسانی ِ ایرانیان را بسیاری از مردم ِ آمریکا به خوبی درک می کنند!

چنین است که مردمِ ایران هرگز انتظار ندارند که حرکاتِ تجاوزگرانه و نا سنجیده از سوی دولت آمریکا بر ضدِ مردم ِ ایران صورت گیرد و اختلافِ دولتین ِ ایران و آمریکا را به یک کینهء تاریخی و فراموشی ناپذیر میان دو ملت بدل کند!

آمریکا می باید در خصوص ِ ایجادِ مودّت با مردم ایران ( و نه با حکومت ایدئولوژیک، متحجّر و جنایتکار فعلی) بکوشد. ایرانیان عمیقاَ وطن دوست اند و غیرتِ میهنی دارند. چنین حمله ای یک فاجعه ، هم بر ضدّ ایران و هم در دراز مدت بر ضدّ آمریکاست.

دولتِ آمریکا می باید از ایجاد چنین درهء هولناکی میانِ مردم ما و ملت آمریکا به شدت خودداری ورزد. زیرا در صورتِ حملهء آمریکا به ایران ، علاوه بر آن که دشمنی مردم، بر ضدّ این کشور ریشه دار و آشتی ناپذیر خواهد شد، به صورت خطرناکی بر ضدّ آزادی و دموکراسی در ایران عمل خواهد کرد، چرا که مردم ایران را با شدت و حدّتِ بسیاری به گردِ حکومتِ مرتجع و ضدّ آزادی حاکم متحد خواهد ساخت و سلطهء استبدادِ دینی و اسلامیسمِ رادیکالِ سیاسی را در کشور ما و نیز در منطقه مستحکم تر خواهد نمود و تخم انواع بن لادن های بین المللی، از سودان و سومالی و الجزایر و مراکش گرفته تا اندونزی و ترکیه و پاکستان را زیر پر و بال ِ توحش ِ دهشتناکِ خود پرورش خواهد داد و سرانجام دولت های کاسبکار و سیاستمدارانِ تاجر اروپا را از منافعی که بیش از یک ربع قرن اندوخته اند و به بهای خون و شکنجه ملتِ ایران و ویرانی کشور ما به خزائن ِسرمایه داران اروپایی ریخته اند ،از کرده خویش پشیمان خواهد کرد!

ایرانیان که بیش از یک چهارم قرن، انواع صدماتِ این رژیم را با گوشت و پوست و خونِ خود آزموده اند، بی شک روش های خاص و بومی این نظام و انواع حیله ها و ترفند های گردانندگان آن را بسیار بهتر از سیاست شناسان و تحلیل گران و جامعه شناسان و طراحان و استراتژیست های عالیمقام اروپایی و آمریکایی درک می کنند؛ به خوبی می دانند که سخنانِ تحریک آمیز یک عروسک خیمه شب بازی به نامِ احمدی نژاد چه معنا دارد وبه واسطهء شناختی که از سننِ مذهبی و روحیاتِ ملی خود و فریبکاری وشعبده پردازی های روحانیون دارند، نیک دریافته اند که مافیای حکومتِ دینی وگردانندگان استبدادِ مطلقهء فقها با طرح عبارات و شعارهای آتش افروزانه، چه حوادثی را آرزو می کنند!

مردم ما به خوبی آگاهند که یک حملهء نظامی آمریکا یا اسرائیل (و به خصوص اسرائیل) موقعیتِ ملایان ایران را هم در جهانِ عرب تقویت خواهد کرد و هم بسیاری از مسلمانان را در پنج قارهء جهان به حمایت از آنان برخواهد انگیخت و از همه بدتر به روحانیون حکومتگرِ ایران فرصتِ تجهیز دوباره و سازماندهی ایدئولوژیک و روانی نیروهای ملیونی ِ جهل و تاریک اندیشی در کشور ما را خواهد داد. نیروهایی که بیش از یک ربع قرن روی آنها کار شده و در سایهء بذل و تبذیر ِ ثروتِ ملی به اعتبار و موقعیت های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی دست یافته اند!(3)

باید دانست که بسیاری از این جمعیتِ چند ملیونی داخلِ ایران، برای شهادت آمادگی یافته و برای سفر پارانویاک وهذیانی خود به «بهشت»، از انگیزه ها و جاذبه های عینی و ذهنی کافی برخوردارند. از جمله انگیزه های عینی آنان این است که : حفظِ نظامِ استبدادِ دینی به منزلهء حفظِ موقعیتِ اجتماعی و سیاسی واستمرار ارضاء عقده های فروخورده و سرکوفتهء آنان و حفظِ منافع مادّی و زمینی و ارتزاق روزانهء آنهاست. بنا بر این حاضرند به قیمتِ جانِ خود از این منافع دفاع کنند.

انگیزه و دلیل و جاذبهء ذهنی آنان نیز برخاسته ازهمان اعتقاداتِ ریشه دار و کهنی ست که قرن ها وسیلهء سوء استفادهء صاحبان ِ قدرتِ دینی و سیاسی بوده است. موقعیتِ جدیدِ اجتماعی و اقتصادی این توده های سُنّت زده وکهنه پرست به سهم خود، آنان را دراعتقاداتِ تاریک اندیشانهء خود پایدار تر کرده و زمینه های فرهنگی کهنه اندیشی وفاناتیزمِ مذهبی را تقویت ساخته و به جهالتِ ریشه دار و کهنِ بومی اعتماد به نفس ارمغان کرده و معتقدین را در اعتقاد خود راسخ تر و جهتِ فداکاری در راه آن رادیکال تر و مصمم تر کرده است!خاصه آن که فرهنگِ مداحی ، روضه خوانی و قاریگری و رمالی و جن گیری و انواع خرافاتِ سابقه دار،ازحمایت و پشتگرمی سیاستِ روز و هیأتِ حاکمهء کشور ایران برخوردار شده ، از توان و تجهیزاتِ اداری و اجتماعی و اقتصادی مملکت بهرهء کامل یافته و خلاصهء کلام آن است که با برقراری حکومتِ دینی در ایران ، نادانی و عقب ماندگی فکری و تعصب و تحجّر مذهبی به نمایندگی و مدیریتِ بخشی از روحانیتِ شیعه به اساسنامهء کشوری مجهز شده و بنیاد ها و نهادهای اداری را به خدمت گرفته و کاملاَ دولتی شده است.

شرع وعُرف، لاهوت وناسوت ،عرش وفرش و خدا وخرما، همه در خدمتِ حکومتِ روحانیتِ شیعه، کلیهء پتانسیل و توانمندی انسانی ، اقتصادی و اجتماعی و علمی و صنعتی و اداری مملکت را یک جا غصب کرده و به انحصارِ خود درآورده است و در این مسیر، بخش عظیمی از بوروکرات ها و تکنوکرات های داخلِ ایران به مزدبگیران ِ بی اعتقاد و کارگزاران ِ ریاکار ِ نظام دینی بدل شده اند و در اِزای نقدی و شبچره ای روح ِ خود را به شیطان و کاردانی ِ خود را تقدیم حکومت کرده اند تا به انواع تمهیداتِ علمی ، فنی، سیاسی ، فلسفی و فرهنگی ، پایه های یک نظام عهدِ بوقی را درمسیلِ بنیان کن تحولاتِ قرن بیست و یکم ایستاده نگاه دارند! و چنین است که هستی ملتِ ما سراسر به وسیلهء روحانیتِ قدرت طلبِ شیعه به گروگان گرفته شده است. و متأسفانه علم و تکنیک وبوروکراسی وتکنوکراسی مدرن هم در خدمتِ این گروگان گیری به کار گرفته شده است!

برای همین است که درست هنگامی که دولت های آمریکا و اروپا در فکر بازداشتن ِ ایران از کوشش در راه ایجادِ صنعتِ هسته ای و بمبِ اتمی هستند، مافیای استبدادِ متحجّر حاکم در حالِ غنی ساختنِ بمب های انسانی خود در اعماق ِ چاه های دوگانه ای ست که در روستای جمکران حفر کرده است و مدعی است که این دو چاه ، پنهانگاهِ امام غایبِ شیعیان است که قرار است به زودی تحتِ « رهبری های داهیانهء» روحانیتِ حاکم بر ایران از این دو چاه ظهور کند و بساطِ شرک و سلطهء «تمدن کفر ِ غربی» را براندازد. و چنین است که سالانه ملیون ها دلار خرج راه ها و ساختمان ها و تأسیسات آن می کند و توده های عوام و مردم بدبخت و تهی دست و بی پناه را دعوت به پرکردن چاه های دوگانه از اسکناس ها ، شکایت نامه ها و تقاضانامه ها می کند!

پیداست که قصدِ حکّام ِ مذهبی ایران از بنا کردن این گونه مؤسسات نه فقط فروش بهشت وبرداشتِ منافع کلان ِ اقتصادی، بلکه بسیارمهم تر از آن، یعنی پیاده کردن یک برنامهء دهشتناکِ سیاسی و تبلیغاتی ست!

حکومتگران ِ دینی ایران، سربازان شهادت طلب و پیشمرگان و فدائیان ِ«امام غائب» یعنی مدافعانِ و جانبازان ِ نظام سیاسی مذهبی حاکم را از اطرافِ این چاه ها و حول و حوش ِ دیگر اماکن ِ متبرکّهء ایران جلب می کنند و به استخدام ِ هدف های تبهکارانهء خود درمی آورند.

لشکر عملیاتِ استشهادی – یعنی اقداماتِ « شهادت طلبانه » یا کامیکاز – که اخیراَ به دعوتِ یک ملاّی تروریستِ جنایتکار به نام آیت الله مصباح یزدی – یکی از پدرخوانده گان ِ متنفّذِ مافیای قدرتِ مالی و سیاسی – در ایران اعلام ِ وجود کرد ، متشکل از مسحور شدگان و ازخود بیگانه شدگان ِ زن و مردی ست که از اطرافِ همین اماکن و بر اساس آموزه های تبلیغاتی و بر مبنای تزریقاتِ ایدئولوژیک گوناگون و انواع دستکاری های ذهنی و روانی،سازماندهی وآمادهء مرگ می شوند!

شاید مردم جهان این نکته را درک نکنند که یکی از بزرگ ترین و پولساز ترین صنایع نظام ِ استبدادِ مذهبی حاکم بر ایران صنعتِ زائرپروری و توریسم ِ دینی وزیارتِ معابد و مقابر مُتبرکهء شیعی ست و این همه در حالی ست که با سینه های انباشته از کینهء کورونفرتِ ایدئولوژیک مذهبی نسبت به تاریخ و هویت فرهنگی و مدنی سرزمین ما ، بی هیچ شرمی، میراثِ عظیم و باشکوه تاریخی 3000 سالهء ایران را خائنانه ویران می سازند (4). با این وجود، مدام درحالِ کشفِ امام زاده های معجزه گر وساختن مقابر دروغین و قدّیس سازی های تصنعی هستند وبا دیدن استخوان هر چارپای مُرده ای دُلدُلی یا ذوا لجناحی می یابند و قدیسی بر آن می نشانند و قدمگاه و آخورگاه و مقبره ای بنا می کنند و گلدسته ای بر آن می نهند تا هم از منافع اقتصادی آن که حاصل ِ سرکیسه کردن و دوشیدن اقشار تهی دست و بی پناه مردم خرافی و سنّت زدهء جامعهء ایران است، سودِ سرشار حاصل کنند وهم ازمواهبِ سیاسی، تبلیغاتی این گونه مراکز برای بسیج متعصبان ِ دینی و قربانیان ِ فقر اقتصادی و فرهنگی در جهتِ حفظِ نظام حاکم برخوردار گردند!

شاید مغرب زمینیان ندانند که بعد از صنعتِ نفت ایران، دستگاهِ آستانِ قدس ِ رضوی یعنی ارگانیزاسیون و نهادهای وابسته به مقبرهء امامِ هشتم در مشهد ثروتمند ترین شبکهء اقتصادی در ایران امروز است و در چنگِ بخشی از روحانیتِ حاکم و هم پیمانانِ بازاری و نظامی و امنیتی آنهاست!

این مؤسساتِ دینی که امر تقدّس و ثروت اندوزی یعنی نیل و درکِ بهشت اخروی و مطامع دنیوی و نیز امر سیاست را به شیوهء مطلوبی به هم پیوند داده و زیر چترِ حمایت و هدایتِ داهیانهء ملایان به پولساز ترین مؤسساتِ اقتصادی و مالی در ایران بدل شده اند؛ جدا از توریسم ِ دینی و خرید و فروش بهشت از کارکرد های بسیار مهم تر و حیاتی تری نیز برخوردارند.

یکی از حیاتی ترین و کارساز ترین کارکرد ها و توانمندی های اینگونه مؤسسات، بسیجِ عمومی ِ نیرو های جهل از طریق سیاسی کردن ِ امر عبادی است. (5) این تأسیسات و تشکیلات زیر نظر و با هدایت حوزه های علمیه ، امام جمعه ها و دیگر روحانیون وابسته به حاکمیت و با همکاری بنیاد ها و نهاد های اداری و نظامی حکومت به کار تبلیغ سیاسی – ایدئولوژیک و شستشوی مغزی قشرهای سنتی ، به خصوص جوانان ایران مشغولند و در این زمینه ازکلیهء امکانات و استعداد های مشاغلِ سنتی همچون مداحان ، نوحه خوانان ، دسته گردانان، ذاکرین ، مناقب خوانان ، تعزیه گردانان وچاوشان ودعوت کنندگان به زیارات واماکن متبرکه برخوردارند. این گروه از عملهء تبلیغ و تشجیع و تحمیق، همگی نو نوار شده ، به نوعی از هویت و موقعیت رسمی (statut) و شأن و مرتبهء اداری و دولتی دست یافته اند!

اعادهء موقعیت و حیثیت به دارندگان شغل هایی که سابقاَ درزمرهء پارازیت های اجتماعی و نوعی متکدّی دینی و ارتزاق کنندگان ازعقاید عوام محسوب می شدند، اینک موجبِ پیدایش قشر جدیدی درهرمِ سیاسی و اقتصادی ایران شده و بدین گونه سازمان و جامعهء مداحان و ذاکرین سنتی و دروایش دوره گردِ اهلِ تکّدی درکشور ما به یکی از نهاد های بسیارمهمِ تبلیغاتی قدرت بدل شده است!

همچنین باید گفت که روحانیتِ حاکم بر ایران کلیهء این توانمندی ها و کارکرد های سنتی و آرکائیک رابه انواع دستاوردهای تکنولوژی مُدرن مجهز ساخته وکلیهء پیشرفت های انفورماتیک و اینترنتی و رسانه ای، اعم از صوتی و تصویری، ازاقسام «سی دی» ها و«دی وی دی» ها و دیگر توالیداتِ مافوق مُدرن ِ جامعهء «غربِ کافرکیش» را در خدمتِ این دستگاه های ترویجِ جهل و تبلیغ ِ خرافات و تهییج و جذبِ قشریون و متعصبین و سنگواره های عهدِ عتیق و این گروه های مستضعفِ فکری و فرهنگی نهاده است!

شما هیچ رمال و جن گیر و دعا نویس و ذاکر و مداح و منقبت خوان و دسته گردان و مصیبت خوانی را نمی بینید که از سایتِ خصوصی برخوردار یا در پی ایجاد آن نبوده و از اینترنک یا انواع امکاناتِ مدرن انفورماتیکی و الکترونیکی ِ دیگر بهره نگیرد!

علم و دانش معاصر در ایران امروز ، نه در خدمتِ غنی کردن اورانیوم یا تولید آب سنگین در مراکز هسته ای ، بلکه بیش از همه در خدمتِ تجهیز و«غنی کردن» جهل و خرافه و تعصبِ دینی ست. بد نیست یک بار دیگر به فیلمِ مستندی که در آن رئیس جمهور ولایت فقیه از هالهء نوری صحبت می کند که گرد سر او را گرفته و نمایندگان کفّار و شرکِ جهانی را در سازمان ملل مبهوت و بی اراده کرده بود نگاه کنید تا حقیقت این سخنان بر شما روشن تر شود! هرچند جهان ِ غرب به دلایل منافع اقتصادی خود یا منافع دیگری – که به هر حال به سعادتِ بشریت ارتباطی ندارد - از دیدن این حقایق دهشتناک عاجز است یا به عمد چشمِ خِرَد و انسان گرایی مغرب زمینی خود را بروجودِ خطراتی اینگونه بزرگ و عظیم می بندد و با آنکه شاهدِ تعبیه و تولیدِ سلاح های به غایت مخرّب تری در ذهن ها و مغز های کودکان و جوانان ایرانی و مسلمانان دیگر نقاطِ جهان است ،27 سال است که دستِ حاکمیت دینی را برای رشد و تقویتِ فوندامانتالیزم، خرافه گرایی و تعصبِ دینی بازگذاشته و تنها به تجارت و منافع سرشاری که از قِبـَل حکومتِ ضد انسانی ایران می بَرد ، دل خوش داشته است!

از این رو به جای دیدن مرکز و هستهء اصلی فاجعه ، به مراکز اتمی ایران خیره شده است و به تأسیساتی که خودِ او یا رقبای اقتصادی او به قیمت فقیرتر کردن و گرسنه تر کردن مردم ایران به بانیان و مجریان این نظام فروخته است!

گویی دیدن مراکز اتمی ایران و تجسس درصنایعِ تولیدِ انرژی اتمی و ویران سازی احتمالی این تأسیسات برای او سود آور تر است تا دیدن واقعیاتِ تلخ و دهشتناکی که حکومتِ دینی در ایران نمایندگی می کند!

چرا که پیش از هرچیز به فکر فروش مصنوعاتی است که پس از ویرانی این تأسیسات در آینده ای نه چندان دور، دوباره به حکومتگرانِ مستبد خواهد فروخت تا لابد زمینهء ویرانسازی های بعدی نیز فراهم گردد !

اینچنین دولتهای سوداگر غرب ، در عین آن که از حقوق بشر ، انسانیت و صلح جهانی دم می زنند، از دیدن و درک واقعیتِ وحشتناکی که در لایه های متنوع اجتماعی و فرهنگی جامعهء ایران به کوشش و تلاش همه جانبهء آخوندهای متعصب و قدرت پرست مکرراً و مستمراً در حال شکل گیری و انتشار است ناتوانند! واقعیتِ تلخی که ازهر سلاح تخریب گری برای حقوق انسانی و صلح جهانی خطرناک تر و نابودکننده تر است.(6)

همهء این توضیحات برای آن بود تا به یاد بیاوریم که حملهء احتمالی آمریکا یا اسرائیل به ایران ، یعنی میدان عمل دادن به چنین حکومتی با چنین ذهنیتی و باز کردن ِ دست او و فرصت آفریدن برای وی جهتِ آزاد سازی این انرژی ویرانگر مخوف و این جهالتِ متمرکز ِ بومی که به صورت بالقوه و بالفعل عنان اختیار تامُ و کامل خود را به روحانیتِ مستبد و تبهکار حاکم بر ایران سپرده است.

آیا میدانید که در حکومت دینی حاکم کسی به ملتِ ایران پاسخ گو نیست؟

روشن است که دربرابر هر سرباز آمریکایی که در منازعه با حکومت دینی ایران کشته شود مسئولان و سیاستگران آمریکایی می باید در برابر ملتِ آمریکا و والدین ِسربازان پاسخ گو باشند، اما اگرهزاران فرزندِ ایرانی در جنگ ها به قتل برسند، نه تنها کسی در برابر ملت ایران مسئولیتی نمی پذیرد و به مردم ایران پاسخی نمی دهد، بلکه یک خانوادهء ایرانی می باید از روحانیتِ حاکم سپاسگزار هم باشد که فرزند او را به «بهشت» راهنمایی کرده است!

آیا می دانید که در طول جنگِ 8 سالهء ایران و عراق ، هنگامی که جوانان و نوجوانان ایرانی به دسته گردانی و ترغیب و تبلیغ روحانیون وتحریک و تهییج ِ تبهکارانهء مداحان و نوحه خوانان در مزارع مین گذاری شده نابود می شدند، ملایان به والدین کشته شدگان تبریک می گفتند و آنان را از افتخاری که به دلیل«شهادتِ» فرزند به دست آورده اند، مرهون و مدیون خود میدانستند و همچنان خانوادهء قربانیان را مرهون و مدیون خود می شناسند و از آنان طلبکارند؟!

آیا می دانید و درک می کنید که: مرگِ آنها که به راهنمایی آخوند ها و به تأثیر از دکترین ضد انسانی ِ ملایان نابود می شوند، هلاکت و تهلُکه نیست بلکه «شهادت» یعنی زندگی جاویدان است، اما مرگِ سربازان ِاردوگاه مقابل، به خصوص اگر«کافر و نامسلمان» باشند تهلکه ونابودی ست؟

آیا این برتری روان شناختی که وقاحتِ و قساوتِ ملایانِ شیعی، بی قانونی مطلق، بی اعتنایی دول تجارت پیشهء غرب ومظلومیتِ مردم ایران به گردانندگان نظامِ اسلامی ارزانی داشته است را درک می کنید؟ و آیا میدانید که جنگِ فرزندانِ شما که درهوای آزادی پرورش یافته اند با فرزندانِ کشوری که به قول شاعرش «مزدِ گورکن از آزادی ِآدمی افزون است»، هرگز یک جنگِ عادلانه و برابر نیست؟

به یاد داشته باشید که : شما نمی توانید فرزندان ملت هایی را که از موهبتِ آزادی برخوردارند و طاعون تحجّر و فوندامانتالیزم ، ذهنیت و روان سربازانشان را به تاراج نمی بَرد، به مقابله با لشکر مجذوب و مرعوب و مظلومی بفرستید که با انواع حیله ها و شِگرد های خرافی و تزریقاتِ ایدئولوژیک و اعتقاداتِ تعصب آمیز مذهبی و نیز به قوّتِ تطمیع و ترغیبِ اقتصادی و مالی برای «شهادت» آمادگی یافته و بر این باور است که کشته شدن او موجبِ تسریع در ظهورامام غایب و برخورداری از زندگی جاویدان در بهشتِ موعودِ ملایان خواهد بود!

در چنین مقابله و قتالی، کشته شدگان ِ اردوگاهِ شما بازخواست کننده خواهند داشت و آحادِ مردم ِ کشور شما با بهره گیری از حقوق طبیعی مشروع و مکسوب خود و با همراهی و هم صدایی انواع امکانات و انستیتوسیون های دموکراتیک و قانونی ، مسئولان و مسببین را به پاسخ گویی فراخواهند خواند! اما فرزندان مظلوم و فریب خوردهء ایران را هم خانواده رها کرده است، هم قانون!

لطف و محبتِ انسان گرائی و حقوق بشر اروپایی هم متآسفانه به دلیلِ دوری راه یا به دلائل سودآور تر دیگر، به مرزهای ایران نمی رسد!

سعدی شیرازی شاعر بزرگ ما که حدود 8 قرن پیش فلسفهء حقوقِ بشر را در دو بیت خلاصه کرده و گفته بود:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار ،

داستانی در کتابِ گلستان دارد که به طرز دردناکی گویای وضعیتِ تراژیکِ ملتِ مظلوم ایران به ویژه جوانان زن و مردِ این کشور است :

سعدی داستان پادشاهی را روایت می کند که مرضی مُهلک داشت و پزشکان زَهره آدمی، با صفات ویژه ای به او تجویز کرده بودند. پسری دهقان زاده یافتند که دارای آن صفات بود. شاه پدر و مادر این کودک را طلبید و به مال دنیا آنها را راضی کرد و قاضی فتوی داد که ریختن خون ِ رعیت برای سلامتِ پادشاه جایز است. هنگامی که جلاد قصدِ کشتنِ پسر را کرد ، پسر ، سر بر آسمان برداشت و خندید .«گفتند: چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان برپدران و مادران باشد و دعوی پیشِ قاضی برند و داد از پادشاه خواهند. اکنون پدر و مادر به علتِ حُطام ِ دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من می بیند ، به جز خدای عزّ و جلّ پناهی نمی بینم».

و نیک که بنگریم برای پسرکِ دهقان زاده هنوز پناهی باقی مانده بود و می توانست به خدای خود روی آورد. اما برای ملتِ ایران و فرزندان او خدایی هم باقی ننهاده اند زیرا روحانیتِ مستبد حاکم 27 سال است که خدای این ملت را به احتکار نظام دینی درآورده است، و همهء فساد و جنایت و قساوتِ جاری بر ایران یا بیرون از ایران را به نام او و« برای او» ست که انجام می دهد. این است تراژدی انسانِ ایرانی معاصر!

27 سال است که روحانیون غدّار قدرت طلب ِ ثروت اندور، خدا را به تصرف و در انحصارِ خود در آورده و مسئولیتِ همهء جنایات و ویرانگری ها و تباهکاری هایی را که در ایران و جهانِ مرتکب می شوند ، به او نسبت می دهند و بدینگونه این آخرین ملجاء و پناهِ مردم ایران را نیز از او دزدیده اند!

این است وضعیتِ ما ایرانیان که همچون شما مغرب زمینیان از تبار انسانیم و هم عصر با شما در این کرهء مشترک خاکی زندگی می کنیم و همان هوائی را استنشاق می کنیم که شما می کنید و از همان آب می نوشیم که شما می نوشید. این وهن و تحقیری که به ملتِ ایران و مردم سرزمین ما تحمیل می شود سهمی نیز نصیبِ شماست چه بدانید و چه خود را به نادانسیتن زنید.و افسوس که چشم بر آن فرو می بندید ، تنها به این دلیل که زیر خاک کشور ما چاه های نفت و گاز در جوش وخروشند و منافع اقتصادی ، ( واینجا روی سخنم بیشتر با رهبرانِ اروپایی به خصوص آلمانی و فرانسوی ست)، به شما حکم کرده است که بیش از یک ربع قرن دستِ جنایتکاران و تروریست های دینی حاکم را بفشارید ، اندیشه ها و آرمان های بنیادین دموکراسی و حقوق بشر را به سکه های رایج بدل سازید و در حجره ها و بازار ها ی قرون وسطایی بر سر ِخون و آزادی و هستی ملت ایران با ریشو های آدم کش معامله و تجارت کنید !

و اینچنین ملتِ ما تنهاست.

و اینچنین ملتِ ما ازآن پسرکِ دهقان زادهء سعدی تنها تر است. انسانِ ایرانی در ماجراجویی ها و فجایعی که ملایان ِ حاکم بر ایران به او تحمیل می کنند تنهاست و حقوق طبیعی و انسانی و قانونی اش به تمام کمال از اوسلب شده است! از این رو یک کشور و یک دولتِ متمدن و ملت هایی که بشریت را پیکره ای واحد می شمارند و حقوق بشر را جهانشول(universel) می دانند، حق ندارند که در بازی آخوند ها شرکت کنند و بر سر ِ ملتِ ایران بمب بریزند یا مردم ایران را کشتار کنند!

ملت ایران نه به لحاظِ تاریخی ، نه به لحاظِ فرهنگی و نه از جهتِ منافع حیاتی و عالیهء خود هرگز تمایلی به کشته شدن در راهِ حکومت دینی و ایدئولوژی های رذیلانه ای که بنیادگرایانِ اسلامی و محتکران ِاسلام سیاسی به جامعهء ایران تحمیل کرده اند، ندارد و برآن نیست تا فرزندانِ خود را قربانی توهّمات و خرافاتی سازد که به جهتِ تسریع در«ظهور امامِ زمان ِ» شیعیان و «نجاتِ جهان از کفر» ترویج و تبلیغ می شود. ملت ایران هرگز نخواسته است که کشور خود را فدای منافع سیاسی و اقتصادی یک قشر مافیای بی وطن به نام روحانیتِ شیعه کند که طعم قدرت و حرص ِ چپاول ، آنان را به قساوتگرانه ترین و ضد بشری ترین شکل ممکن در حفظِ حاکمیتِ جاهلانه و عقب ماندهء خویش مصمم ساخته است ، تا آنجا که حتی به قیمت نابودی ایران و به بهای قتل عامِ ملیون ها انسان ، حاضر نیستند از کرسی ریاست و موقعیتِ سیاسی و اقتصادی بادآوردهء خود دست بردارند!

نه ! ملتِ ما در رویارویی با غرب و اسرائیل هیچ نفعی ندارد. ماجراجویی های اتمی آخوندها تنها یک دستاویز است برای تحریک حس ملُی و جز بهانه ای برای فریبِ بخشی از ملتِ ایران نیست!

قدرتمندان جهان معاصر نباید دستِ روحانیتِ حاکم بر ایران را در جهتِ فریبِ مردم این کشور باز بگذارند و با کوفتن بر دُهل جنگ و آرایش ِ نیروهای نظامی خود در برابر ایران ، دلایل کافی و عینی ، برای پذیرش دروغپردازی ها و فریبکاری های حاکمیتِ دینی ایران فراهم سازند!

هر حمله ای به ایران از سوی آمریکا یا اسرائیل به منزلهء تدارک زمینه برای فعلیت یافتن نیروهای مخرّب و ریشه داری ست که در اعماق ذهنیتِ سنتی و ازخود بیگانه و عقل از کف نهادهء بخش های قابل توجهی از جامعه ایرانی تعبیه شده و سال هاست که تقویت می شود.

درچنین صورتی ، نخست فکر آزادی خواهی و بقایای جامعه مدنی و دموکراسی طلب ایران زیر پای جهل ِ پوپولیستی و هیستری ضدِ تجدد خواهی و ضدیت با غرب و تمدنِ غربی ، به نام «مبارزه با آمریکا و اسرائیل» لگدمال خواهد شد و بقایای دانشجویان و روشنفکران و اندیشمندان ایرانی به سیاهچال ها و جوخه های اعدام روانه خواهند شد و یک بار دیگر فاشیسم مذهبی حاکم ، انتقام شکست خود را ازجنگ ها و منازعاتی که به سرمایه و خرج ملتِ ایران به راه انداخته است ، از خودِ ایرانیان خواهد گرفت! (7)

به هر حال ایجاد چنین فرصتی برای ملایان، دشنه ای دیگر به پیکر ملتِ رنج دیدهء ایران است و سپس نوبتِ شرمساری و پشیمانی قدرت هایی فراخواهد رسید که در حملهء نظامی یا بمباران مراکز حساس ایران دخالت داشته اند!

انتظاری که ملت ایران دارند آن است که دولت های بزرگ، خاصه آمریکا سرزمین ما و هستی ملت ما را هدف نگیرند بلکه او را یاری رسانند تا از سلطهء استبداد و فاشیزم مذهبی حاکم رهایی یابد. از این رو هر اقدامی ، چه نظامی ، چه سیاسی که به قصدِ زخم زدن و ضربه زدن به سرزمین ما و به تمامیتِ ارضی کشور ما صورت گیرد، هرگز از خاطر ایرانیان محو نخواهد شد ونفرت و کینه ای فراموشی ناپذیر برخواهد انگیخت!

مردم ایران همچنین از آمریکا انتظار ندارند که به قصدِ تضعیفِ حاکمیتِ دینی فعلی ، دست به دامنِ تنی چند از خودفروختگان داخلی ما شود و به نام دفاع از حقوقِ اقلیت های قومی و ملی دست حمایت به سوی کسانی دراز کند که در میان مردم ایران هیچ ریشه ای ندارند و هرگز از هیچ بخش از اقوام ایرانی، نمایندگی نگرفته اند. کسانی که به سائقهء افکار فاشیستی و نژاد پرستانه، به نام « ملت ها» در ایران تلاش می کنند، جز مشتی قوم پرست و قبیله گرا نیستند که غالبِ آنها درس های «ناسیونالیسمِ» اِتنیک و عشایری خود را درروسیهء کمونیستی و از مکتب تزاریسمِ سرخ ِ استالینی آموخته اند!(8)

این قبیل افراد هیچگونه نمایندگی از احدی در ایران دریافت نکرده اند، اینان اگر نمایندگی داشته باشند ، همانا از سوی محافل و مراکز امنیتی برخی کشورهای همسایهء ایران است که همواره چشم طمع به سرزمین ما داشته اند و با ترویج افکاری از نوع پان تورکیستی یا پان عربی - صرفاً به دستاویز تنوعاتِ زبانی و دیالکتال – هدفی جز ربودن بخش هایی از سرزمین 3000 سالهء ملتِ ایران را دنبال نمی کنند.

ایرانیان بیش از 100 سال است که با این گونه تحریکاتِ دشمنانهء برخی همسایگان (از روسیهء تزاری و روسیهء شوروی گرفته تا ترکان عثمانی و نژادپرستان ِ پان تورکیستِ معاصر یا پان عربیست های عبدالناصری یا بعثی منطقه) آشنایی کامل دارند و در سراسر تاریخِ معاصر خود شاهد بوده اند که هرزمان ایران دچار ضعف ها و آشفتگی های داخلی شده است سربرآورده اند و به قصدِ ارضاء طمع های دیرینهء خود دندان تیز کرده اند.

پر وبال دادن به این گونه عناصرِ ضد ایرانی از سوی کشوری به قدرت و اعتبار آمریکا در منطقه، دشمنی ایرانیان را بر ضد آمریکا برخواهد انگیخت و جز جمع شدن ملتِ ایران به گردِ محور حاکمیتِ استبداد دینی و تقویتِ این حکومتِ ضد آزادی نتیجه و حاصلی به بار نخواهد آورد.

جنگ ایران و عراق نشان داد که مردم ایران برای حفظِ خاک و سرزمینِ خود از دادن ملیون ها کشته یا زخمی باکی نخواهند داشت و حکومتِ مرکزی فعلی از این احساس ریشه دار وتاریخی مردم ایران نهایتِ استفاده را خواهد برد و بازنده ، کشور ها و قدرت هایی خواهند بود که چنین آتشی را برافروزند ودست به تحریکات داخلی جهتِ ایجادِ برادرکشی در ایران بزنند.

وجدانِ آگاهان ِ ایران از ملتِ آمریکا و دولتِ نمایندهء وی این انتظار را دارد که در اتخاذ سیاست های خود نسبت به حاکمیت فعلی ایران، روحیات و فرهنگ و تاریخ ایران را از نظر دور ندارند و هرگز دست به اقدامی ناسنجیده نزنند.

ما خواستار صلحیم و صلح میوهء دموکراسی ست.

مردم ما نمی خواهند کشورشان به واسطهء حکومتی که بر او تحمیل شده است درجامعهء ملل انگشت نما و سرافکنده باشد و نمی خواهند بیش از این، بابتِ اسلامیسم سیاسی و استبدادی که آنها را به چنین روز سیاهی نشانده و قدرت های بزرگ جهانِ امروز، به ویژه اروپائیان در ایجاد و تحمیل آن نقش اساسی داشته اند، جریمه بپردازد!

مردم ایران خواستار همدلی و دوستی با مردم آمریکا و همهء ملت های دنیای معاصرند و این دوستی را در اقدام و رفتار ملت هایی می جویند که از خواست مشروع او حمایت می کنند و این خواست مشروع جز برقراری دموکراسی در ایران نیست. خواست و آرزویی که بیش از 150 سال است این ملت برای دستیابی به آن بهای سنگین پرداخته و همچنان می پردازد.

ایرانیان همچنان که تاریخ یکصد و پنجاه سالهء اخیر نشان داده از پیشروان فکر آزادی خواهی در منطقه اند و پیش از روس ها و ترک ها وعرب ها برای ایجاد حکومت قانون و آزادی اقدام کرده اند.

ما به خوبی توانایی آن را داریم که کشور خود را به شیوهء دموکراتیک اداره کنیم. تنها خواست ما این است که با ما به عدالت و انسانیت برخورد شود. ایران در این 200 سال گذشته هرگز به جایی تجاوز نکرده وهمواره دروضعیتِ دفاعی بوده است.فرهنگِ ملتِ ایران همچنان صلح طلب وتاریخ آن سرشار از آموزه های مدارا وتسامح است و مردم این کشورجزبه دفاع از سرزمین خود و دفاع از آزادی و دموکراسی درچارچوبِ ایران ِ خود، خواستِ دیگری نداشته اند.

آمریکا و سایر قدرت های بزرگ ، چنانچه در گفتار خود صداقتی دارند و نیز چنانچه نیاتِ خود را با گفتار و روش های خود هم آهنگ و هم خوان می بینند، می باید از این خواست عمیق و ریشه دار ملت ایران که به نیاز حیاتی آنان بدل شده است حمایت کنند و اجازه دهند که ملتِ دیرینه سال ما،خود، از خود و درخود، ضمن دلگرمی به حمایتِ جامعهء جهانی ، در جهتِ تحقق آرزوی دیرینهء خود بکوشد وسرنوشتِ خود را در راهء ساختنِ ایرانی که نمونه و مُدل ِملت های خاورمیانه گردد رقم زند.

ملت ما بهای بسیار سنگینی بابتِ این آرزو پرداخته و دفاع از چنین حقی ، دفاع از انسانیت و حقوق بشر است. و این است انتظار ما از ملتِ آمریکا و نیز دولتی که به هرحال پرچم نمایندگی این ملت را به دوش گرفته است!

مردم ایران با عبور از دوزخ هولناکی که طی آخرین ربع قرن بیستم به آن گرفتار شدند و با پشتِ سر نهادن آزمون ناگوار وتلخِ حکومتِ دینی در ژرفای وجدان جمعی وعمق روح ِملّی خود، آنچنان آگاهی عمیقی اندوخته وبه آنچنان درک ودرایتِ ریشه داری دست یافته اند که آیندهء حیاتِ اجتماعی وسیاسی وفرهنگی آنان را ازهمهءکشورهای مسلمان نشینِ دیگرمتمایزساخته است.

ایرانیان با گذر از این آزمون ِ دهشتبار حکومتِ مطلقهء روحانیت، با اخذ یک تجربهء منحصر به فرد، درسراسر حوزهء تمدن اسلامی، بیش از هر کشور مسلمان نشینِ دیگر درجهان ، آمادگی پذیرش آزادی و دموکراسی و لائیسیته را کسب کرده اند و بی هیچ تردید، وجدان های آگاه بشری می توانند از هم اکنون اطمینان یابند که در صورتِ پیروزی و تحقق آرزوهای دیرین ملت ایران و برقراری یک حکوکت دموکراتیک، مردم ایران، کشور خود را به بهشتِ اقلیت های خود بدل خواهند کرد. زیرا این ملت بابتِ استقرار دموکراسی وآزادی در کشور خود، از پر مخاطره ترین و سهمناک ترین امتحانِ تاریخی خود گذر کرده و فرهنگ دیرین و پایدار و مستمر صلح طلبی و مداراجویی خود را به روشنائی حاصل از این تجربهء دردناک مجهزساخته وباپرداختن بهایی بس سنگین ، آرمان ِدست یافتنی خود – که همان تحقق دموکراسی و آزادی است- را دربرابر هجوم فرهنگ استبدادی و انواع تحجر دینی وقرائتِ های ایدئولوژیک از سیاست وحکومت، بیمه و روئین کرده است.

آنچه ملتِ ایران از ملتِ آمریکا و جامعه جهانی می خواهد این است که : ضمن حمایت و همدلی و همراهی خود به ملت ایران و به جامعهء ایرانی اعتماد به نفس دهند و با ایجاد تحرک در ابراز همبستگی های معنوی وانسانی خود، مردم ایران را در کارزار سرنوشت سازی که پیش رو دارند، یاری رسانند. درچنین صورتی، جهانیان خواهند دید که چگونه با کمترین خساراتِ ممکن، مردم ِ ایران خود، این نظام متحجر و پوسیده را – که در مرحلهء نخست بزرگترین دشمن آنان است – به کنار خواهند نهاد و بنای آزادی و تعقل و خِرَد باوری را در کشور خود پی خواهند ریخت و اذهان جهانیان را از خطراتِ ناشی از تأسیسات اتمی و به خصوص تروریسم برخاسته از اسلامیسم سیاسی و حکومتِ دینی آسوده و آرام خواهند نمود!

چنین باد!


محمد جلالی چیمه (م . سحر)

پاریس 15 ژانویهء 2006

انتشار : 15 فوریه 2006


یادداشت ها:


1ــ حکومت استبداد دینی ایران بارها دستِ گدایی برای ورود به اتحادیهء اعراب دراز کرده و همواره از سوی دولت های عربی پاسخ رد شنیده است!

2 – سرانجام پس از گذشت 50 سال ، دولتِ آمریکا از زبان رئیس جمهور بیل کلینتون ، بابتِ ظلمی که حکومت این کشور در سال 1953به ایرانیان روا داشته بود ، از ملتِ ایران عذر خواهی کرد!

3 - هم اکنون بسیاری از موقعیت های اجتماعی و شغلی در اختیار ِاقشارِ خرافی و عقب ماندهء کشور ماست. بیهوده نیست که کشورهای دو قارهء اروپا و آمریکا ، از مغز ها و تحصیل کرده های ایرانی بیشتر از خودِ ایرانیان برخوردارند و بیهوده نیست که هر انسان ِ درس خوانده و از دام جهل گریخته ای در آرزوی فرار از کشور مُلازدهء ماست!

4 ـ- نمونه ها متعددند: در اوایل استقرار حکومتِ دینی با بولدوزر به قصدِ خراب کردنِ آپادانا در تخت جمشید به راه افتادند ، طی دههء اولِ حکومت بسیاری از آثار باستانی را به حال خود رها کردند یا به عمد ویران کردند و قدیمی ترین و زیباترین تئاتر ایران در شهر تبریز به دستور یک ملای تبریزی ویران شد و ارگ تبریز و کتاب خانهء مرکزی این شهر را خراب کردند و قصد ویرانی کاملِ ارگ را داشتند . بر روی تصاویر و فرسک های مینیاتوری در بناهای ملی در اصفهان گچ کشیدند ، تئاتر نصر یعنی قدیمی ترین تئاتر پایتخت را رها کردند تا بر سر هنرمندان طرد شدهء ایران خراب شود. اکنون هم به اسم آبادگری و سد سازی،بسیار زیرکانه در صدد انهدام شهرهای باستانی و ابنیهء دوران ِ هخامنشی و ساسانی در پاسارگاد و نابودی آرامگاه نخستین پایه گذارِ امپراطوری درجهان ونخستین منادی تسامح و حقوق انسانی در جامعهء بشری یعنی مقبرهء کورش کبیر هستند !

5- این سیاسی کردن امورآئینی وعبادی نه تنها برای مصارفِ داخلی که به عنوان ِ وسیله ای جهتِ صدور اسلامیسم سیاسی و بسطِ نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی ِروحانیتِ حاکم دردنیای مسلمان مورد توجه رژیم ایران است و روی آن سرمایه گذاری های کلان می شود. نمونه برجستهء آن ماجرای بلوای زائرین حزب اللهی ایران بود که به هدایتِ ملاها و به دستور شخص خمینی به نام و با شعارِ« برائت از مُشرکین» درسال 1366، هنگام زیارت حج درمکه برپا گشت و به خون کشیده شد و با قتل تعداد زیادی از زائران از سوی دولت سعودی نسبت به ملت ایران اهانت بزرگی روا داشته شد! همین سیاست البته بدون هیچ مقاومت اجتماعی یا فرهنگی از سوی حاکمان، سال هاست که درداخلِ ایران به ملتِ ما تحمیل شده و کودکان مدارس وهیأت ها و دسته های آئینی همواره به عنوان ابزار چنین سیاستی سازماندهی و هدایت می شوند.

6- هرچند نتیجهء دردناک و دهشتبار این حقیقت پوشی ، یک باردر 11 سپتامبر سال 2001بر جهانیان روشن شد، باوجود این در مورد حاکمیتِ دینی ایران ( که نمونهء کاملی از یک نوع طالبانیزم خاصِ ایرانی و تنها مدل و نمونهء حکومتِ دوام یافتهء دینی و آئینهء آرزوهای قشری ترین فوندامانتالیست ها و متعصبان تُهی مغز و خطرناکِ دنیای اسلام است) ،همچنان چشم پوشی و فراموشی بر ذهنیتِ سودپرست غربیان و دولت های تجارت پیشهء آنها حاکم است .گویی ایرانیان باید پیوسته این سخنِ شاعر بزرگ خود، حافظِ شیرازی را به آنان یادآوری کنند :

فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد !

7- در سال 1367 پس از شکست از عراق و و پذیرش قطعنامهء 598 و اعتراف خمینی به نوشیدن جامِ زهر، روحانیت حاکم شیعی( یعنی همان دسته ای که تا امروز بر سر کار مانده است)، دست به یک تصفیهء خونین و یک ژنوسید دهشتناک زد وهزاران فرزند معصوم و بی گناه ملت ایران را که در زندان های خود به گروگان نگاه داشته بود، در حالی که بیشتر آنها دوران محکومیتِ بیدادگرانهء خود را گذرانده بودند قتل عام کرد وبدین گونه یکی از جنایت های بزرگ بر علیه بشریت را درقرن ببیستم به نام روحانیت شیعه ثبت کرد واسلامیسم سیاسی را به لجنزار قساوت و جنایت آلوده تر ساخت!

8 – «ملت گرائی» این قبیل افراد ازنوع همان«ناسیونالیسم ِ» میلوسویچی در صربستان است که پس از فروپاشی روسیهء شوروی، چهره دیگر کرده و از«خلق گرایی ایدئولوزیکِ اردوگاهِ سوسیالیسم روسی» به « ناسیونالیسم » اِتنیک و نژاد پرستی پان اسلاویستی یا پان تورکیستی یا پان عربیستی و انواع دیگر فاشیسم های قبیله ای و عشیره ای تغییر لباس داده است!

بعد التحریر:

هموطنانی که مضمون و مطالب این نامه را با عقاید وعواطفِ خود همگون وهمسان می بینند، در انتشار و ارسال آن مختارند و به شرطی که به مطلب و طرز بیان نامه صدمه ای وارد نشود،می نوانند به هر زبانی که برآن مسلطند ترجمه وهرجا که مناسب میدانند چاپ کنند یا منتشر سازند!

م. س



آنچه به آمریکائیان باید گفت



این روزها، همچنانکه از اخبار روزگار ونیز از نظریات تحلیلگران سیاسی و نظامی در این سوی و آن سوی جهان استنباط می شود، کشور ما ایران یکی از پرمخاطره ترین دوران های تاریخ خود را از سر می گذراند. و این مخاطرات عظیم متأسفانه گویا لحظه به لحظه به مراحل نهایی و فاجعه بارخود نزدیک و نزدیک تر می شوند.

ازما به عنوان شهروندان ایرانی چه ساخته است؟ هیچ! جز بیان و گوشزدِ آنچه که می دانیم و نیز می دانیم که قدرتمداران دنیای معاصر غرب و بازی گران و مسئولان میدان بزرگ منازعات جهانی از آن ها آگاهی ندارند یا دست کم آگاهی عمیقی ندارند.

هریک از ما ایرانیان در حد توان خود ، در هرکجای جهان که هست موظف است تا نقش آگاهی دهندهء خود را به تمام و کمال ایفا کند و با همهء توان تلاش کند تا افکار عمومی مردم اروپا و آمریکا را نسبت به سرنوشت ملت و کشور خویش حساس کند. به خصوص هریک ازما می باید ضمن رساندن پیام ِ«حقیقت ایران» و«حقیقتِ ملت ایران» به گوش کارسازان و بازیگران قدرت های بزرگ، به ویژه به تصمیم گیرندگان کنونی دولت های آمریکا و اسرائیل، در حد توانایی خود بکوشد تا سایهء شوم وهولناک خطر را که در فضای محنت بار میهن ما پر وبال گشوده است از کشوردور و دورتر سازد، باشد تا سرنوشت ملت ما که اینچنین اسیر هوسها و آزمندی های مشتی ملای بی وطن و دستاموزان کودن و کوته بین آنان است،بازیچهء دست زورمداران جهان معاصر نشود و«جریمه» و کیفر ِمضاعف استبداد و خشونت و حاکمیت جهلی را که در این سه دههء شوم بر او تحمیل و به رنج تحمل آن مبتلا شده است ، به بهای بس گزاف تری نپردازد!

نویسندهء این سطور بر مبنای چنین اعتقادی و به دلیل وحشتی که از بمباران مراکز و تأسیسات اتمی ایران داشته و دارد، درست یک سال پیش، همین حس هشدارگرانهء خود را ضمن انتشار« نامهء سرگشادهء یک شاعر ایرانی به مردم آمریکا و اسرائیل» با خوانندگان درمیان گذاشته بود(1). اکنون نیز به دلیل همان حس ِاندیشناک،درحالیکه اوضاع زمانه را آشفته تر می یابد وفاجعهء بزرگ (شاید بزرگ ترین فاجعه در طول تاریخ 3000 سالهء ایران) را نزدیک تر می بیند، همراه بااضطرابی که آنرا میان اکثریت مطلق ایرانیان مشترک می داند به دردمندی تمام، بر آن است که می باید به هر وسیلهء ممکن برخی سخنان را با ارباب قدرت جهان امروز که با هزار تأسف سرنوشت ملیون ها انسان معاصر و آینده به اراده و تصیم ایشان بستگی یافته، در میان نهاد و آنان را از حقایقی آگاه ساخت که چشمان کوته نگرشان نمی بیند و تصوراتِ حاصل از ذهن های تک ساحتی شان از آن بیگانه است .

ای بسا از این طریق بتوان خدمتی به میهن و مردم میهن کرد و ای بسا بتوان بسیاری از اربابان اولو الامر و صاحبان ِ قدرت های سیاسی و نظامی و اقتصادی دنیای معاصر را ازسقوط به ورطهء جنایت های جدیدی برعلیه بشریت باز داشت و ازاین رهگذر نثارقدم های مصدوم صلح و آزادی شاخه گلی پیش فرستاد .

از اینرو بر آنم که بسیاری سخنان را به ویژه با افکار عمومی کشورهای غرب ، درمیان می باید نهاد. واز آن جمله ؛

به آمریکایی ها می باید گفت که :

هنوز شما بسیاری از حقایق را دربارهء ایران و مردم ایران درک نکرده اید.

آیا می دانید مردم چرا رژیم شاه راسرنگون کردند وبرضد اوانقلاب کردند وحکومت سلطنتی ایران را منقرض ساختند؟ و برای آنان توضیح باید داد که :

بیش از 35 سال پس از کودتای مرداد 1332 به مردم ایران گفته می شد که آمریکایی ها حکومت دموکراتیک و ملی ایران را سرنگون کرده اند و شاه را به جای او نشانده اند. ایرانیان سقوط مصدق، برآمدن دیکتاتوری فردی محمد ر ضا پهلوی را که با نفی قانون اساسی مشروطیت ایران وشدت گیری اختناق وامحاء آزادی های دموکراتیک وسیاسی همراه شده بود، نتیجهء دخالت بیگانگان می دانستند. ازاین رو شاه دست نشانده و بازیچهء آمریکایی ها تلقی می شد و درست به همین دلیل، اقدامات و کارهای پسندیده ای هم که دردولت های گوناگون به رهبری و زعامت او صورت می گرفت، ازسوی مخالفان به جد گرفته نمی شد وکسی درآنهابه چشم تأیید ونگاه دوستانه نمی نگریست.در یک کلام ، دخالت بیگانگان در وقایعی که به سقوط مصدق واستبداد پادشاه انجامید دولت های ایران رادچار بحران مشروعیت ساخته و حرمت و اعتبار ملی را از آنان ساقط کرده بود. زیرا همه این دولت ها نتیجه و برآمدهء کودتایی انگاشته می شدند که برای حذف قهرمان ملّی آنان یعنی دکتر مصدق و برچیدن آزادی و تسلط دیکتاتوری فردی به کوشش آمریکا و انگلیس در ایران انجام یافته بود. این خطای بزرگ را مردم ایران نه هرگز به شاه بخشیدند و نه به آمریکا.

پس انقلاب ایران در سال 1357 مستقیماً نتیجهء برگهءعدم مشروعیتی بود که دخالت های کودتا گرانهء شما و همدستان انگلیسی شما در 28 مرداد 1332 به کارنامهء حکومت شاه سنجاق کرده بود.

به آمریکائیان باید گفت که:

مردم ایران به شدت استقلال طلبند و وابستگی حکومت هاشان را بر نمی تابند.

آنان علی رغم نفرتی که از رژیم فُقها دارند و به رغم جهنمی که نظام استبداد دینی ساخته و به اسارتگاه آنان بدل کرده است، باز هم وجود ملا ها را بر وجود حکومتی (ازهر نوع) ترجیح خواهند داد که به گمان آنها به واسطه و به نیرو و به ارادهء شما براین کشورحاکم گردد.بنا براین،هرنظامی که درایران ازشهرت واعتبار« ایستادگی دربرابربیگانگان» برخوردارشود حمایت ملت را از آن خود خواهد ساخت هرچند چنین موقعیتی ظاهری و دروغین بوده باشد. زیرا چنین نظامی آرمان های چندین قرنی ِ استقلال طلبانهء آنان رانوازش می دهد وغرورملی آنان را ارضاء می کند. و این همان نکته ای ست که همواره میدان گردن کشی و طاق و طرنب های غالباً توخالی ملایان را دراین دوسه دهه، برخاک ایران وسعت می داده و بازار رجز خوانی ها و پرچم سوزی ها و عربده جوئی های ضدغربی و ضد آمریکایی راگرم می داشته و رونق می افزوده است. بنا بر این هرچه شما امروز خود را دشمن رژیم آخوند ها نشان دهید واین دشمنی را ازطریق خصومت با منافع ملی ایرانیان بروزدهید یا با طرح سناریو های دهشتناکی عنوان سازید که هدفش ویران ساختن ایران یا برپا کردن نزاع های قومی و دینی در وطن ما باشد، مطمئن باشید که نتیجهء مطلوبی از روش و برنامه های خود نخواهید گرفت و بدانید که هرگونه اظهار خصومت با حاکمیت وقت که از مسیر دشمنی با ملت ایران بگذرد و منافع عالی او و وحدت ملی ومیهنی اورا ضربه پذیر سازد، خصومت با ایران و ملت ایران تلقی خواهد شد و موقعیت ملاها و حاکمیت استبدادی و جهالت پرورآنان را تقویت خواهد ساخت.

به آمریکایی ها باید گفت که :

بدون برقراری دموکراسی در ایران، وجود نظام های دموکراتیک درمنطقه خواب وخیالی بیش نیست وچنانچه شما واقعاً خواستاردموکراسی در ایران و به تبع آن درمنطقه هستید،هرگزنباید با اتخاذ روش های ناشیانه ونادرست، به چنین نظامی امکان دهید تا تا به عنوان حافظ و نگاهبان منافع عالی ملت ایران جامهء مظلوم نمایی به تن کند وبنام ایستادگی دربرابر قدرت های فزونخواه بین المللی و به نام مقابله با حق شکنی و توسعه طلبی دولت آمریکا، فضیلت پاسداری از استقلال ایران و منافع ملی ایرانیان را به خود اختصاص دهد. و قبایی را زینت ِ بر و دوش خود کند که در این سه دههء سیاه هرگز بر قامت ناساز و ناخوشآیند وی راست وسازگارنبوده است .

بنا بر این می باید از سیاست هایی که هستی ملت ایران را هدف می گیرند دست بردارید و دشمن نمایی با رژیم اسلامی را وسیلهء تقویت این نظام ِ سراپا ضد ایرانی نسازید.

چنانچه راست می گویید و واقعاَ صلح و سعادت ملت های خاورمیانه را می خواهید ، به مردم ایران گزند سیاسی ـ اقتصادی و به ویژه گزندِ نظامی نرسانید ، و به خصوص موضوع ِ تمامیت ارضی ایران 3000 ساله را ـ که از اساسی ترین و مهم ترین ارزش های محفوظ داشتنی و حراست کردنی ِ ایرانیان است ـ بازیچه ء بداندیشی های سیاسی و فرصت طلبی های ماجراجویانه قرار ندهید. به آتش قوم گرایی برخی شستشو شدگان مغزی که غالباً دستپروردگان فکری وایدئولوژیک استالینیسم و از بازماندگان سیاسی تزاریسم ِسرخ بوده اند،باد ندمید واُکسیژن نرسانید و بیش ازین ملت ایران راقربانی چموشی ها و لجام گسیختگی های یک نظم ایدئولوژیک توتالیتر و متحجر ــ که با همدستی و همکاری ربع قرنی دولت های تاجرغربی و شرقی بر آنان تحمیل شده و خسارت ها و زیان های جانی و مالی و فرهنگی و تاریخی جبران ناپذیری به آنان زده است ــ نسازید و بیاد داشته باشید که اینگونه کوشش ها، جز آن که سلطهء نظام استبداد دینی را تقویت کند و موقعیت ملا ها را بیش از پیش براریکهء قدرت مطلقه دینی استوار دارد،هیچ نتیجهء مثبت و انسانی در جهت ایجاد تحولات دموکراتیک در منطقه و در جهان به بار نخواهد آورد.

آثار مخرب و ویرانگر چنین روش هایی ، جوامع دموکراتیک غربی و به تبع آن کشور خود شما را نیزمتأثر خواهد ساخت همچنانکه دردههء اخیر شاهدیم و شاهدید که چگونه فوندامانتالیسم وهابی و حاکمیت ضدانسانی طالبانی و حامیان عربِ آنها درافغانستان و پاکستان، جوامع اروپایی را متأثر ساخت و چگونه به رشد و تقویت تحجّر و بنیادگرایی درمیان بسیاری از شهروندان عرب تباریا پاکستانی تبار یا ترک تبار کشورهای غربی مدد رسانید و به چه موهومات وعقاید هذیان آلود خطرناکی میدان داد وچگونه نطفهء «تروریسم اسلام سیاسی» را درمدارس ومسجد ها و انجمن هایی که اموراتشان به عنایت مالی دولت های غربی می گردد پرورش داد و کار را به آنجا رسانید که هم اکنون در قلب اروپا جان نویسندگان یا فیلمسازان ، گرافیست ها کاریکاتوریست ها ، کارگردانان تئاترها و حتی معلمان مدارس یا استادان دانشگاه ها از تعرض ها و تهدیداتِ تروریستی آنان مصون نیست و تا کنون قربانی های بسیاری نیز تقدیم کرده اند( در هلند قتل فجیع یک کارگردان، در ایتالیا قتل یک ناشر ودر فرانسه تهدید های متعدد بر ضد روزنامه نگاران و برخی اندیشمندان نشان از بالا گرفتن کار دراین زمینه وتحدید بی سابقهء مرزآزادی های مشروع اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی در کشور های اروپایی ست. ازفجایع ناشی از بمب گذاری ها ی مکرر درپاریس و لندن و دیگر شهرهای غربی می گذریم.)

به آمریکایی ها باید گفت که :

نیک میدانید که فاجعه 11 سپتامبر2001 نتیجهء مستقیم و غیر مستقیم چه وقایعی بود و چگونه شومی سیاست های نادرست و رفتارهای خام و ناسنجیدهء شما در طول چندین دهه ، دامن خود شما و ملت آمریکا را گرفت. و متأسفانه مقدمهء فجایع بزرگی شد که امواج فرو کوبنده و ویرانگر آن هنوز به ساحل نرسیده است ودیدیم و دیدید که توابع و عواقب آن، چگونه دموکراسی های غربی را شکننده تر کرد و برای محدودکردن آزادی هایی که بُن و پایه تمدن مدرن اروپایی بوده اند و فخر و آبروی آزادگان و اندیشمندان و بزرگان تاریخ اروپا به شمار می آمدند و می آیند، زمینه های مشروع و قانونی جهت تحدید دموکراسی فردی و اجتماعی فراهم آورد محدود کردن آزادی ها را درجوامع غربی نهادینه و قانونی ساخت.

تدوین و تصویب قوانینی که شهروندان اروپایی را تنها به سبب خواستگاه یا تبار یا مذهب یا پوشششان مورد بازخواست یا سوء ظن قرار می دهد یا خطوط و هاشور و اثرانگشت های آنها را برای فرستادن به دستگاه های مدرن ژن کاوی و مارک زنی نمونه برداری می کند یا کُد های رسمیت یافتهء دستگاه های پلیسی که برای پیدا کردن مجرمین یا دزدان یا قاتلان فراری ، نخست به طور اتو ماتیک موی سر و رنگ چشم انسان ها ی عابر یا سرنشین اتومبیل ها و اتو بوس ها و کشتی ها و قطار ها را وارسی می کند نمونه ای از تبعات شوم این پروسهء تحدید آزادی ها در اروپا و آمریکاست.

باری بدین گونه فرهنگ دموکراتیک و ارزش های والای عصر روشنگری نیزکه حاصل کوشش های ارجمند چندین قرنی اندیشمندان ِانسان گرای غربی بوده است، ازتأثیر ویرانگر آشوب ها و آشفتگی ها و ماجراجویی های سیاسی و مذهبی که شما خود در گوشه و کنار جهان برمی انگیزید مصون نمی مانند. و فتنه هایی که به پاس حفظ منافع کوتاه مدت یا بلند مدت اقتصادی و سیاسی و نظامی، به خصوص درمنطقهء خاور میانه برپا می کنید ـ و روشنتر بگویم ـ آن بازی شیطانی و ضد تاریخی و ضد دموکراتیک و ضد انسانی که با عنصر دین در افغانستان وعراق و ایران و سایر کشورهای منطقه به راه می اندازید و به نام اسلام پای عناصرمتحجّر و سنّت پرست منطقه را به سیاست باز می کنید، (سرمایه گذاری های کلان و هولناک شما روی عنصر دین در افغانستان ، و برکشیدن نیروهای جهادی و آفریدن توحش فرانکشتاینی ِطالبان نمونه های آنند و هم اکنون نیز همین سیاست را و همین هدیهء مسموم را برای مردم بیچارهء عراق سوغات آورده اید.) نتایج شومی دارند و درآن ها فجایعی تعبیه است که تنها به قربانی کردن مردم بی گناه و بی دفاع این کشورها قناعت نخواهد کرد. قطعاً همچنانکه گذشتهء نزدیک تاریخ معاصر نشان داده است، شومی و ناگواری های ناشی از آن ـ اگرچه خفیف تر ـ دامن خود شما و مردم بی گناه کشور شمارا نیزخواهد گرفت.

نمی شود که ملت های ما درخاورمیانه از مصائب و بلایای حاصل ازسیاست ها و روش های منفعت جویانه و ویرانگر شما مصون نمانند ، اما مردم کشور های شما درغرب تا ابد از نتایج و عواقبِ ناگزیرآن ها برکنار ومصون باشند.

چنین انتظاری نه با انسانیت وعذالت هماهنگ است ونه با منطق طبیعت و زیست سر سازگاری دارد ونه با جهت تاریخ که درمسیر شتابناک خود جهان ما را به کشور کوچکی بدل می کند و سرنوشت یکایک سرنشیینان این کرهء خاک را به یکدیگرگره می زند. چرا که ما همه سرنشینان این کرهء خاکی کوچکیم .گوی چرخنده ای که این روز ها به نحو شگفت آوری کوچکتر شده و دیوار خانهء مارا به دیوار خانهء شما نزدیک ومجاورکرده است.

به آمریکایی ها باید گفت :

نظام اسلامی که بوسیلهء یک بخش مافیایی ازکهنه اندیش ترین و حریص ترین و قصی القلب ترین بخش ازروحانیون مرتجع شیعیاداره و رهبری می شود، بر اساس یک نظرگاه ایدئو لوژیک شیطانی و مخرب،برای هویت ایرانیان وارزش های تاریخی و ملی آنان حرمتی قائل نیست و بنا بر نگرش جهان وطن واُمت گرای دینی خود اصولاً ملت ایران و منافع عالی و حیاتی مردم کشور ما را به رسمیت نمی شناسد.همین روزها این نظام ضد ایرانی، به نام سد سازی و فلاحت مشغول ویراکردن کهن ترین وارجمند ترین بخش از میراث تمدن باستانی ما در دره های سیوند و تنگه بلاغی است و آبی را که معاویه و شمر درکربلا به روی امام حسین و یاران او بسته بودند، اینک در نهایت بی وطنی و بی شرمی، برگوراجداد و نیاکان ایرانیان و نماد و ردّ و آثار مدنیت وهویت فرهنگی و تاریخی آنان باز می گشاید، تابه مزورانه ترین و فریبکارانه ترین شکل ممکن به نام توسعهء کشاورزی وعمران روستایی، هزاران سال تاریخ بشری را درکنار پاسارگاد ومقبرهء کورش کبیربه زیرسیلاب های سیاه مدفون سازد وبدینگونه دشمنی وکین ورزی های ایدئولوژیک و انتقام جویانهء خود را از تاریخ درخشان پیش از اسلام ایران به اجرا درآورد!

آنچه برای چنین نظامی در درجهء اول اهمیت است، نه منافع ملی ایرانیان، که حفظ قدرت سیاسی و حکومت دینی است. حکومتی که قدرتِ ناسوتی دنیوی و این جهانی( سیاسی واقتصادی) را به قدرت لاهوتی اُخروی یا آن جهانی (دینی، معنوی) پیوند کرده و بیش از 27 سال است یکسره و بلا منازع در انحصار ملایان قرار داده است، به هیچ قیمتی حاضر نیست این موقعیت استثنایی را که در طول تاریخ 1400 سالهء اسلام به خواب می دیده و همواره با آن رؤیا می پرورده است از کف بنهد. به ویژه آنکه به واسطهء قساوت ها و جنایت های بیشمار وتوصیف ناشدنی که در این ربع قرن به ظهور رسانیده وبه خاطرخسارات جبران ناپذیری که به ملت ایران زده است، کلیهء پل ها را پشت سرخود ویران کرده می یابد وبراین باوراست که رها کردن قدرت سیاسی درایران نه تنها به منزلهء مرگ نهایی او وافول ِابدی افکار واعتقادات وی خواهد بود، بلکه امنیت جانی او ومباشران وطراحان وکارگزاران حاکمیت ربع قرنی ِ جور و ظلم آنان را نیز به مخاطرهء قطعی خواهد افکند. کوتاه سخن آن که روحانیت حاکم با درنظرداشتن آتشی که سوزانده است و قساوتی که در«شهید کردن» این ملت به ظهور رسانده ،از شعله کشیدن خشم ملی بس بیمناک است و دادخواهی ایرانیان مظلوم و خانواده های هستی باختهء ایران را مهارناشدنی می پندارد وفرا رسیدن روزهای انتقام را گریزناپذیر می یابد و این خود اساسی ترین دلیل رفرم گریزی و اصلاح ناپذیری حکومت آنان است .

چنین نظامی با چنین ایدئو لوژی و چنین سابقه ای و چنین تصویری که درخاطرهء جمعی ایرانیان ازخود حک کرده است ، پیداست که جز به فکر حفظ خویش ـ به هر قیمت ـ نیست، و یکی از آخرین راه های شیطانی که همواره مد نظر گردانندگان این رژیم بوده است قرار دادن ایدئولوژیک و سیاسی خود در رأس پیکان مقابلهء جهانی اسلام در برابرغرب است.غربی که خود آن راازابتدای برپایی حاکمیت دینی درایران،استکبارجهانی نامیده و قویدست ترین و شاخص ترین نمایندهء این «استکبار » یعنی آمریکا را «شیطان بزرگ» می خوانده است.

چنین نظامی، بنا برسرشت ایدئولوژیک خویش ودرسایهء مرده ریگ هولناکی که به لحاظ فکری و روحی و رفتارسیاسی ازخمینیسم دریافت داشته،اینک برای حفظ سفرهء 27سالهء سورخویش،عزای ملت ایران را تدارک می بیند.

نظام دینی حاکم بر ایران، برای گریز از گرفتاری ها و مشکلات عدیدهء اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی و بین المللی و نیز برای یک سره کردن کار و حذف کامل رقبای «ناخالص» خویش در درون نظام اسلامی ـ با هزار تأسف و هزار درد و دریغ به حال ملت ایران ـ «راه حل نهایی» را برگزیده است. پیداست که بر اساس ِچنین « راه حل» ی ،اصالت و اهمیت دربقای نظام دینی است نه در ایران! زیرااز نظرگاه آنان، ایرانی که زیر سلطهء ملایان و تحت تسلط حاکمیت فقهای شیعی اداره نشود ،عدمش به ز وجود اوست . این است سرنوشت ملتی که مقدّرات خود را در سال 1979 به یک ملای قشری بی عاطفه ی بی وطن سپرده است.(2)

به هرحال میراث خواران و برکشیدگان و دست پروردگان ِ چنین رهبری، امروزکشور ما را به لبهء ژرف ترین و هولناک ترین دره های تاریخ کهنسال ِ ایران کشانیده اند. زیرا تنها راه نجات «نظام ِ توحش ِ دینی» ی خود را در کوبیدن بر طبل جنگ می بینند و بر این تصورند که ازاین طریق به آسانی رهبری «جهان اسلام» را در برابر «جهان کفر و استکبار» از آن ِ خود خواهند کرد. پس بر اساس چنین باور شوم و نفرت انگیزی، چه باک اگر ایران ویران گردد یا از صفحهء روزگار محو شود؟

از این رو به بهای نابودی کشور ما و با هزینه کردن از جان و مال و هستی ملت ایران، به خیال خود «راه حل نهایی» برگزیده اند.

در این برنامهء شوم و ضد بشری، حکومتگران سیاهکار دینی قربانی شدن ملت ایران را هزینهء ناچیزی می شمارند که می باید در راه حفظ حاکمیت اسلامی پرداخته شود. حاکمیتی که طبق توهمات پارانویاک ِ آنان گویا قرار است که رهبری داهیانه مسلمانان جهان را در برابر اردوگاه «کفر مغربی» و«استکبار جهانی» به آنان ارزانی دارد و پرچمداری «دنیای اسلام» را در برابر «دنیای کفر» برای آنان تضمین کند.

گسترش بساط ِانواع معرکه گیری ها وشعبده بازی ها با طرح عقاید ریشه دار واسطوره ای(Mythologique) ومهدویت(Messianique) و هزاره باوری(Millénarisme) که در سال های اخیر گنبد افلاک را در سرزمین ما پر صدا کرده و بازار خرافه گستری و عوام فریبی را تا خصوصی ترین پستو ها و تا اعماق وجودایرانیان سرایت داده با چنین هدف های اهریمنی سازماندهی و برنامه ریزی شده و می شوند.

و نیز بر چنین بستری و با چنین هدف هایی ست که مافیای روحانی حاکم ، بازی را به نظامیان پاسدار سپرده و رتق و فتق امور داخلی و بین المللی کشور و ازآن جمله مسئلهء تکنولوژی هسته ای ایران را ــ که به دلیل وجود پیچیدگی ها و گیر ودارهای پر تنش و پر تناقض جهانی و حساسیت ها و شکنندگی های حاکم بر روابط دولت ها در منطقهء خاورمیانه با سرنوشت ملت و با وجود یا عدم او وهستی و نیستی او گره خورده است ــ در این شرایط بسیار دشوار و خطیر به بیمار ترین و بیمایه ترین بخش از پاسداران حکومت دینی داده و بدینگو نه «شیشهء عمر ملت» ی را با تاریخی کهنسال وفرهنگی جهانگیر به پَست ترین موجودات روانپریش و دوزخ افروز سپرده و به بازیچهء رجز خوانی ها وعربده جویی های نفرت انگیز سیاسی و ایدئولوژیک ِآنان بدل کرده است . چنین اقدامی، خود به روشنی برنامه ها و آرزوهای گردانندگان و تصمیم گیرندگان متحجر، دشمن کیش و اهریمن خوی این نظام را بازگو می کند. به خصوص تکرار و استمرار و تأیید روش ها و سیاست هایی که در این دوسال اخیر،عروسک مضحکی به نام احمدی نژاد نماینده و سخنگوی آن شده است ، نشان می دهند که این یک پروژهء محاسبه شده ایست که از اجماع تصمیم گیرندگان عالی نظام برخوردار و به پشتوانهء فتواها و ئأییدات نامقدس و جنون آمیز روحانیت حاکم مُستظهراست!

سیرک های مضحک و درعین حال اهانتباری مثل سمیناردر باره «هولوکاست»، دعوت از فاشیست ها و نئو نازیست های اروپایی و گستردن سفره های سورچرانی از کیسهء ملت ما برای صاحبان ِ تبهکارانه ترین افکار درجهان ِ معاصر وآلوده کردن وجدان برخی کاریکاتوریست های ایرانی وترغیب آنان به برگزاری نمایشگاه کاریکاتور درانکارجنایات عظیم هیتلری، نمونه های تکرارشوندهء این تبلیغات خیانتبار وجنگ افروزانه اند. تبلیغاتی که بس ناجوانمردانه و بی شرم، ملت مظلوم ایران را وسیلهء تبرئهء جنایت های آلمان هیتلری و نازیسم و فاشیسم اروپایی می سازد. وپای مردم کشور ما به یک ماجرای دهشتبار تاریخی می کشاند که روح هیچ ایرانی در سدهء اخیر از آن خبر دار نبوده است.

ملت ایران که 27 سال داغ ننگین تروریسم و توحش بین المللی حاکمان دینی خود را تاب می آورَد و در انظار جهانیان ربع قرنی است که شرمسار و خجلت زدهء رفتار و کردار جلادان خویش است، اینک می باید بارشرمساری تاریخی فاشیسم اروپایی ونازیسم آلمان رانیزبا اروپائیان تقسیم کند و در«افتخار» انسان سوزی وهم وطن کشی نازی ها شریک شود و این جفای بزرگ دیگری ست که متولیان دینی و سگان ِ دست آموز آنان برملت ایران روا می دارند. آری،این یک اهانت عُظمای دیگری ست که بر این ملت مظلوم می رود. جهانیان باید بدانند که ملت ما به اندازهء سر سوزنی در این معرکه گیری وهوچیگری های تبهکارانه دخالتی وشرکتی ندارد و اصولاً به لحاظ تاریخی و فرهنگی ازاین ماجراها به تمام و کمال بیگانه و بری ست.(3)

به آمریکائیان باید گفت که :

آری این رفتار تحریک آمیز حاکمیت دینی ایران مبتنی بر یک پروژهء شوم و هولناک ضد بشری و ضد ایرانی است که جناح غالب حکومتی ــ حتی به بهای نابودی ایران ــ قصد اجرای آن را دارد.هدف این پروژه آن است که:

تضاد میان عرب و اسرائیل به تضاد میان اسلام و یهود مبدل شود و جنگ دول عربی و دولت اسرائیل که تنها یک جنگ بر اساس اختلافات و منازعات و ادعاهای ارضی است به «جنگ میان یهود و اسلام» تغییر ماهیت دهد که طبعاً جنگی ست با دعوی دینی و تصادمی ست که میان «کفر» و «ایمان» اتفاق خواهد افتاد و «جهاد مقدس عُظمی و نهایی» را به مسلمانان جهان تکلیف خواهد کرد .

روحانیت حاکم بر ایران مدعی «ولایت امر» در تنها نظام صد در صد اسلامی جهان امروز است . و بر این اساس ، خود را در مقام ِ پیشرو و پیشقراول این نزاع عظیم بین المللی می بیند و در آرزوی زعامت و رهبری جهان اسلام دربرابر جهان «کفر واستکبار»است. ازاین رو تئوری هانتینگتون [Huntington] شما را ، که پیام گزارو منادی «برخورد تمدن ها» است، به فال نیک می گیرد و همچون رهبر بنیانگذارحکومت دینی ِخود، که جنگ را برکت و نعمت خدا می دانست، این نظریه پردازی روشنفکرانه برخی محافل خیالباف فلسفهء معاصرغرب راهدیه ای فرستاده از بهشت به شمار می آورد و مَقدم ِ آن را گرامی می دارد.

بیهوده نیست که روزنامهء لوموند در تاریخ 15 نوامبر 2006 گزارش می دهد که : « کتاب ساموئل هانتينگتون به نام "برخورد تمدن ها" به صورت گسترده در محيط ها و اماکن نظامي ايران توزيع شده است.» و ادامه می دهد که : « منطق ديپلماتيک سران فعلي ايران اين است که وانمود کنند بحران پيش آمده يک بحران شمالی- جنوبی است؛ يعنی بحرانی که به دليل مخالفت دولت های جديدالتأسيس با ابرقدرت امريکا به وجود آمده است».

آری ، آنهایی که 27 سال در ایران کلیهء انرژی و پتانسیل مادی و معنوی ملت ایران را که پس از یک انفجار بزرگ انقلابی آزاد شده بود با شعار های «مرگ برغرب» و «مرگ بر استکبار» و «مرگ بر طاغوت» و «مرگ بر آمریکا» به باد فنا داده وصدها هزار جوان و پیر و کودک ایرانی را قربانی این عربده های میان تهی ساخته بودند، درست هنگامی که دستشان در برابر مردم ایران رو شده بود و تقلب و تزویر و پوچی شعار های پرطمطراق روزانه و شبانه اشان برای ملت ایران رنگ باخته بود، یک هدیهء بسیار جالب و جانبخش از فکرسازان و تئوری پردازان مغربی دریافت کردند:« تئوری برخورد تمدن ها» همراه با آرایشی که در یک سوی آن دنیای متمدن و مدرن و دموکرات غرب ایستاده بود و درآن سوی عرصهء پیکار،«دنیای کهنه و ضد تجدد و ضد دموکراتیک » اسلامی که به زعم فیلسوف تئوری پرداز گویا قابلیبت انطباق با دنیای مدرن به رهبری مغرب زمین راندارد.(4) .

به آمریکایی ها باید گفت و باز هم گفت که :

حکومت اسلامی ایران تنها نظامی است که قانون اساسی خود را برقران و سنت متکی کرده، سه قوهء کشوری را به دست روحانیت یا مزدبگیران وی سپرده. روحانیتی که متکی بر سنت هزار و چهارصد سالهء زعامت دینی و جانشینی پیامبر، و تنها مقام مشروع مفسر و متشرع در قرآن و سنت و حدیث است، رهبری عالی این نظام را برعهده گرفته و مسئولیت همهء اقدامات و وقایع خطیر کشوری و لشکری و داخلی و بین المللی را در همهء موارد پذیرفته است. و هیچ کشوری در جهان نیست که اینگونه اسلام و دین را صد در صد به امر سیاست و اقتصاد و جنگ واتم و شکنجه و قاچاق و فحشا و سرقت و صدور تشنج و تفرقه و دخالت در امور جمعی و فردی یا عمومی و خصوصی ملت ها گره زده باشد.

هنگامی که آقای دیک چنی در گله و شکایت از نظام اسلامی ایران می گوید :

«تهران سیاسی رفتار نمی کند. ایرانی ها سعی دارند از نفوذ مذهبی خود برای گسترش درگیری ها در اعراق استفاده کنند» (5) ،نشان می دهد که آمریکایی ها، وبه خصوص کارگزاران دستگاه اداری حکومت بوش مطلقاً نظام اسلامی ایران را نشناخته اند و ازدرک مسائل ایران و کل این منطقه عاجزند.

به آمریکایی ها باید گفت که :

آقای دیک چنی یعنی آقای بوش و خانم رایس و باقی همکاران نمی دانند که دین و سیاست در ایران امروز یکی است . سخن خمینی ست که گفت : سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» . باید گفت که آمریکایی ها نه تنها این نکتهء بسیار مهم را نمی فهمند، بلکه خودبه بزرگ ترین و نیرومند ترین بازیگر سیاسی کردن دین درمنطقه بدل شده اند. و از درک و دریافت این نکتهء خطیرعاجزند که نیرومند ترین قدرت اقتصادی وتکنو لوژیک ونظامی و سیاسی جهان امروز را در خاورمیانه به یک کارخانه هیولا ساز و به یک ماشین غول پیکردهشتناکی بدل ساخته اند که به نام «دموکراسی و فدرالیسم» و مفاهیمی از این نوع مردگان چندین هزار ساله دینی را در این منطقه از خواب مرگ بر می انگیزد و اژدهای خفتهء فرقه ها و شعبات متنوع دینی را بیدار و وارد گود سیاست می کند.

به آمریکایی ها بد گفت که :

فدرالیسمی که بر اساس اختلافات دینی شکل گیرد و بر مبنای آن فراکسیون ها و احزاب دینی به نام سنی یا شیعه یا کاتولیک یا یهودی پا به میدان نهند ، حاصلی جز سیاسی تر شدن هرچه بیشتر و هرچه وسیع تر ِادیان به بار نمی آورد. چنین فدرالیسمی روشن است که به هیچ وجه دموکراتیک نخواهد بود زیرا شهروندان یک کشور، برای برخوردار شدن از حقوق اجتماعی و سیاسی و برای شرکت در امور کشوری نخست می باید به هویت دینی خود تکیه زنند. یعنی از شهروندی کشور متبوع خود استعفا دهند وعضوی از فرقه ها و شعبات مذاهب رایج محسوب گردند. به عبارت دیگر،نخست می باید سنی باشند یا شیعه باشند یایهودی یا کاتولیک یا اورتودُکس یا پروتستان یا نمیدانم چه ی دیگری باشند تا درسایهء آن به دخالت در اموراجتماعی وسیاسی کشورِخود مجازگردند. بر این اساس مشارکت در امور اجتماعی و کشوری و دخالت در امر سیاسی و اداری می باید افراد انسانی را درمرحلهء نخست از حقوق شهروندی شان خلع کند و سپس آنها را از «حق»انتساب به یکی از«مذاهب رسمیت یافته وپذیرفته شده»برخوردارسازد(6) ودر واقع مذهبی را بر آنان تحمیل کند وهریک از آنان را به بیعت با یکی از این مذاهب ناگزیر سازد تا سرانجام عضوی ازیک جامعهء پر تناقض و پرتنش و پرخصومت به حساب آیند و دراین به اصطلاح «دموکراسی» شترگاوپلنگی ازحق رأی برخوردار گردند. یعنی مردم یک کشور، نه مردم یک کشور و نه آحاد یک ملت بلکه هریک عضوی از«امت» ها و«پاره اُمت» های متکثر و متعدد باشند که درصلح آمیز ترین صورت ِممکن،هریک ازآنان در برابر دیگری، بَد دین یا گمراه یا رافضی یا نجس یا ... و یا به هرحال بیگانه تلقی شود و در حوزه های اعتقادی و عاطفی و فرهنگی و معنوی،هیچیک چشم دیدن ِ آن دیگری را نداشته باشد. به خصوص آن که در چنین وضعیتی پای منافع سیاسی و اقتصادی وموقعیت های اجتماعی نیز به میان آمده وطبعاً رنگ اختلاف ها را غلیظ تر وخطوط جداکنندهء آنها را برجسته تر و دیوار های میان آنان را ستبر تر و نفوذ ناپذیر تر و جنگ ها وکشمکش ها و خصومت های آدمیان را برای کسب منافع و موقعیت های اجتماعی واقتصادی و سیاسی پردامنه تر و آشتی ناپذیر ترمی کند. و باید گفت ازهمهء اینها بدتر آن است که این گونه «دموکراتیسم و فدرالیسم» ضمن ِتغییرموقعیت ها و جا به جایی ارزش ها و پرنسیپ ها، سیاسی بودن را تابع دینی بودن می کند و آموزش سیاسی و اجتماعی آحاد یک کشور را تابع آموزش مذهبی آنان و به زائده ای از فرهنگ دینی مبدل می سازد و افراد جامعه را وادار و تشویق به شرکت در مسابقهء سرسام آور ِکسب ِتدین وتعمیق ِ تعصب و گسترش قشریت و خرافه و جهل می سازد و اینهمه را به ابزاری بدل می کند که می باید درهمهء ابعادِ کنش های اجتماعی و سیاسی به کار گرفته شوند.چنین روش هایی جز آن که ریش مردان را دراز تر و لچک زنان را ضخیم تر و نقاب چهرهء آنان را سیاه تر کند و صدها برابر این خسارت ظاهری، باطن و روح و وجدان وهوش وضمیرانسان ها را تسلیم تحجّر و تصّلب سازد، خدمتی به پیشرفت فکری و فرهنگی واجتماعی و سیاسی بشریت نخواهد کرد. چنین «فدرالیسم» ی و چنین «سیستم ِ دموکراتیک» ی پیشتر و بیش تر از آن که با چنین عنوان های شریف و آبرومندی نام گذاری شوند می باید آنان را نظام «گسست ملی » یا نظام « درهم گسیختگی ملی و کشوری» نامید و آنرا خدمتگزارواپس گرایی و«تفرق انسانی»و«بیگانه سازی»و«ازخودبیگانه سازی» (Aliénation) آدمیان ارزیابی کرد. و راستی را که سخن خداوندگار شرق جلال الدین رومی در وصف این نوع «دموکراسی و فدرالیسم» وارداتی، بسیار گویا ست که گفته بود: اینچنین شیری خداهم نافرید!

از این رو به آمریکایی ها می باید گفت که :

بازی سیاسی ِ شما با آتش ِ دین بازی بسیار خطرناکی است که نه تنها جهنم فعلی ِ خاورمیانه را سوزان تر خواهد کرد ، بلکه به ناگزیر ـ دیر یا زود ـ بهشت ِ مغربی شما را نیز به تصرف شعله های هستی سوز خود درخواهد آورد! فاجعهء 11 سپتامبر 2001 تنها یک در آمد و دیباچه بر فجایع بیشماری بود که متأسفانه هنوز در راهند. آیا آمریکایی ها نباید از آن فاجعهءبزرگ پند بگیرند؟

آیا آمریکائیان نباید درک کنند که :

دموکراسی متاعی نیست که بتوان آنرا همراه با میز و صندلی و دامن و کراوات و پودر و ماتیک به کشورهای دیکر صادر کرد و ارتش و اسلحه و ناو هواپیمابر را ضامن اجرای آن ساخت!

باید به آمریکایی ها گفت که بازی با ادیان بازی با آتش است.

یکبار غرب این بازی را با ایرانیان کرد و با برکشیدن و حمایت از خمینیسم، هم ملت ایران را قربانی یک جنایت بزرگ بین المللی ساخت و هم با وارد کردن متولیان ومدعیان دین درقدرت سیاسی ایران، هیولای خفته ای را که 80 سال پیش از آن متفکران و مبارزان متجدد ایران در دوران مشروطیت با پرداختن بهایی بس سنگین و به یمن جانفشانی ها وتلاش های بسیار در شیشه کرده بودند آزاد ساخت. این هیولای رهاشده ، نظام اسلامی ِ«ولایت فقیه» را زائید . یعنی اژدهای افسرده ای را جان دوباره داد که نخست ملت ایران وهویت ایرانی او را بلعید. صدها هزار کشته از مردم گرفت و ملیون ها ایرانی توانمند و کارآ وهوشمند و آزموده و درس خوانده را از وطنشان تار و مار کرد و در گوشه و کنار این کرهء خاکی پراکنده ساخت. کلیهء توانمندی های مادی و معنوی و فرهنگی ملت ما را به باد فنا داد و بزرگترین بخت های سیاسی ایران را که در اواخر قرن بیستم در حال ایجاد شدن بود بی حاصل و نابود کرد. آیندهء چندین نسل از فرزندان ایران را به ژرفکام سیاهی و بی سرانجامی فرو کشید تا به نام اسلام و درآرزوی بازگشت به«مدینةالنبی» و روزهای آغازین حاکمیت اسلام در مدینه ویثرب، گذشتهء 1400 سالهء موهوم، ناشناخته وسیاه وخسرانباری را به ملت ما درروزگار معاصرتحمیل کند. بنابر این نخستین قربانی این حرکت اسلامی خمینیستی که به یاری غرب بر کشور ما تحمیل شد ملت ایران بود.

اما ملت ایران تنها قربانی نبود.اسلامیسم سیاسی پس از قدرت یافتن ملاهای شیعی در ایران رو به اوج نهاد و تقویت شد. فکر صدور انقلاب و «انقلاب در انقلاب» و «انقلاب مداوم » که ریشه در توسعه طلبی و «فرهنگ غنیمت جویی و غارت و انفال» اعراب بدوی و خشن ِصدر اسلام داشت و درعین حال از تئوری های مدرن بلشویکی لنینیستی و تروتسکیستی تأثیر پذیرفته بود، در نزد ریشوهای انقلابی ایران به نام «تشیع سرخ» و «تشیع انقلابی» و به نام آرمان های مساوات گرایانه «مستضعفین»یا«جامعهء توحیدی و بی طبقه» ترویج و تبلیغ می شد، به ایدئولوژی حکام دینی ایران بدل شد. این گونه افکار سرزمین ایران را با همهء توان مادی، انسانی و کلیهء پتانسیل انقلابی و انرژی یا نیروی محرکه ای که به واسطهء انقلاب آزاد شده بود، به اشغال و تحت تسلط خویش در آورد.

از این پس سرزمین ایران وسرنوشت ملت ایران عرصهء یک آزمایشگاه هولناک سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی جهت صدور اسلامیزم سیاسی به کشور های مسلمان دیگر شد.

(سیاست « صدورانقلاب اسلامی » برای حاکمان نورسیدهء ایرا ن،همواره با هدف افزایش آزمندانهء قدرت سیاسی ملایان در منطقه و تضمین استمرار حاکمیت دینی ـ سیاسی آنان در ایران طرح و دنبال شده است. )

به آمریکائیان باید گفت که :

آنچه شما امروز تروریسم می نامید یا فوندامانتالیسم می خوانید و به اصطلاح برای مقابله با آن سلاح پوشیده اید و تانک و توپ و خمپاره بسیجیده اید ،پدیده ای ست که بخش بسیار مهمی از آن حاصل همین همدستی و برنامه های شوم و هولناک سیاسی ِخود ِشما وهم پیمانان غربی شما دراواخر سال های دههء 70و در طول جنگ سرد است. نخستین مزهء این سیاست را در تسخیر سفارت آمریکا به وسیلهء به اصطلاح«دانشجویان خط امام» چشیدید اما پند نگرفتید!

یک بار دیگر همین اشتباه را در افغانستان مرتکب شدید و توحش ِ طالبانی را زیر چتر حمایت خویش آوردید.

نتایج آن را هم دیدید و پند نگرفتید !

اکنون همین روش را درعراق ادامه می دهید و« دمواکراسی» وارداتی خود را که بر تانک هایتان سوار کرده اید ، اصالت ِ ایدئولوژیک ِ دینی می بخشید و حتی مسیح را به مَسح ِعرّاده ها و ساز و برگ جنگی خود فرامی خوانید تا به نام مبارزه با تروریسم، بین النهرین و خاورمیانه یعنی گاهواره و بیدارگاه تمدن بشری را برسرملت های بی گناه آن ویران سازید.

گویا منافع سیری ناپذیر سرمایه سالاری با اتکا به یک ایدئولوژی شبه تئوکراتیک نو نما اینک «خدا و مسیح» را نیز در امرتوسعه جویی و قدرت طلبی ِجهانمدار سیاسی واقتصادی خود دخالت داده و ظاهراً بخشی ازمیراث خواران ِآباء کلیسا را که اکنون به واسطهء جهش تکنولوژیک و اقتصادی وسیاسی در رأس هرم قدرت های فعال مایشاء جهانی قرار گرفته اند، برآن داشته است تا با پنهان داشتن مطامع نواستعماری ونوجهانخواری خود زیر صورتک های «وظیفهءجهانروا» یا مقدس نما، انواع فرق دینی و قومی ونژادی منطقهء خاورمیانه را ازموهبت«دموکراسی» خود برخوردار سازند.

بر چنین بنیادی، طرح ها و نقشه های خود را که در پادگان های نظامی ترسیم کرده اند بر پیشانی ناوگان ها و تانک ها و طیاره های اولترا مدرن خود نصب می کنند وراهی سرزمین های بیگانه می شوند تا درمنطقهء خاورمیانه بر اساس تنوعات دینی «دموکراسی و فدرالیسم » برقرار کنند ودعوای علی وعمر وطلحه و زبیر وحیدری و نعمتی و شیخی و بالاسری را به پارلمان های کشوری وملی مردم این مناطق بکشانند و جنگ هفتاد ودوملت میان شیعه و سنی و یزیدی و شیطان پرست و گبر و قرمطی و حنبلی وحنفی و شافعی و وهابی و ...برپا دارند و نیز انواع ِ نزاع های قومی ی کُرد و لُر و ترک و عرب را در قالب و به نام مبارزات «دموکراتیک» یا«فدرالیستی» زنده کنند و بدینگونه جهانی و جهان هایی را به جان هم بیندازند. حتی استخوان های پوسیدهء حمورابی و فرعون وشدّاد و بُخت اُلنصر را از گورهای کهنه برانگیزند و ادیان و مذاهب وملل ونحلی را که قرن ها پیش منقرض شده اند دوباره زنده کنند و پای آنها را به امر «سیاست و دموکراسی» بکشانند.

به آمریکایی ها باید گفت :

شما که خود را دراین منازعات بین المللی پرچمدار«دموکراسی مغربی» کرده اید، به راستی آیا نمی دانید که اُسّ و اساس دموکراسی در باز شناختن حقوق فرد به عنوان واحدی از آحاد انسانی بوده است؟ واین اصالت فرد نه برخاسته از آئین و مشرب و دین و اعتقادات این جهانی یا آن جهانی او بلکه متکـّی به گوهر و اصالت انسانی اوست؟

به راستی آیا نمیدانید که کوشش های چندین سده ای اندیشمندان بزرگ مغربی همه بر آن بود که موقعیت و نقش دین را از حوزهء عمومی و اجتماعی به حوزهء خصوصی و فردی انسان ها انتقال دهند و کار مسیح را به مسیح و کار سزار را به سزار بسپارند؟

آیا« آزادی و دموکراسی» در کشورهای شما، زمین و خانه و باغ و گلستان خود را با تکیه بر کوشش های مستمر و بی گسست ِفکری فلسفی وهنری وفرهنگی و سیاسی برای بیرون راندن و تحدید نفوذ آباء کلیسا و خودکامگی کاردینالها و انحصار طلبی کشیش ها و فزونخواهی های آنان به دست نیاورده است ؟ چگونه است که شما «دموکراسی» یعنی میوه وثمرهء کوششهای بزرگ تاریخ فلسفه وفرهنگ غرب را با گشودن دهان بند و افسارمنادیان اسلامیسم سیاسی یعنی با سیاسی کردن و میدان دادن به ملاهایان متحجر و فوندامانتالیست های کودن و کهنه اندیش و ضد علم و ضد فرهنگ و ضد هنر برای مردم خاورمیانه سوغات می آورید؟

چگونه است که سنگِ آزادفکری واندیشه های سکولار را در جوامع شرقی می بندید و سگ ِجهالت و خودکامگی مدعیان قدرت طلب دینی را می گشائید؟ ببینید در عراق وافغانستان چه کرده اید! و چه جانورهایی را از خواب هزاران ساله برانگیخته اید!

اکنون چه شده است که شما به نام میراث داران این سنت چند صدسالهء تفکرغربی تانک و توپ و بمب افکن تجهیز کرده اید تا کوشش های 150 سالهء روشنفکران و متفکران و رجال روشن اندیش سیاسی این منطقه را به باد فنا دهید و کشورهای خاورمیانه را در چنگال بی رحم و خونریز انواع ادیان ِ سیاسی شده و سیاست زده و بنیادگرا رها کنید و به نام دموکراسی، علی کشی یا عمر سوزی به راه بیاندازید؟

به آمریکایی ها باید گفت و بار دیگر باید گفت که :

نظام دینی ایران به طور طبیعی بر مبنای ماهیت و کارکرد 28 سالهء خود اسلامی ترین نظام حکومتی فعلا موجود در جهان و از نظرمعتقدان به اسلامیسم سیاسی، برحق ترین مدافع دین و قرآن به شمار می آید.

اختلافات شیعه و سنی در برابرموقعیت و پتانسیلی که این نظام در میان اقشار مسلمان در دنیا کسب کرده ــ و در صورت تقابل جدی با آمریکا و غرب چندین برابر خواهد شد ــ جزئی و ناچیز به حساب می آید و در بالا ترین حد خود،اختلاف در میان اعضای یک خانواده تلقی خواهد شد.

حساب حکومت ها و دولت های رهبری کنندی عرب یعنی حساب شیخ های فاسد نفتی، دیکتاتورها و حاکمان مادام العُمراعراب از این توده های عظیم ِ چند صدملیونی مسلمان درجهان جداست. ملیون ها مسلمانان معتقدی که درجهان برای شنیدن افکار بنیادگرایان دینی و مبلغان اسلامیسم سیاسی آمادگی دارند، به حاکمان خودکامه وشیخ های عقب ماندهء شکمباره و سلاطین فاسد ِعرب توجهی ندارند و گوش خود را به افاضات ضد شیعی آنان خواهند بست.

به آمریکایی ها باید گفت و دوباره باید گفت که:

حکوکت ایران بر اساس یک ایدئولوژی جهان وطن دینی استوار است و آخوند های حاکم بر ایران پدیده ای را به نام ملت ایران یا منافع ملی و تاریخی سرزمین ایران به رسمیت نمی شناسند.

آنها به «امت واحدهء اسلامی» معتقدند که می باید حتی الامکان به رهبری عالم تشیع سازمان داده شود و شکل گیرد.

آن کوشش هایی که درعراق صورت می گیرند و شما آنها را« تلاش ایرانیان برای نفوذ درعراق» تصور می کنید،هیچ ارتباطی به ایران و منافع ملی ایرانیان ندارد.

حکومت فعلی بر مبنای ولا یت مطلقهء فقیهان شیعی برایران حکومت می کند و به دست کسانی اداره می شود که ملایان حاکم آنان را مؤمن و مکتبی و وفادار به انقلاب اسلامی می خوانند و ملیت یا خاستگاه آنها اصلا اهمیتی ندارد.

بسیاری از پُست های کلیدی و مُهم این نظام که ملت ایران را 27 سال است به گروگان گرفته است در دست عراقی ها یا متولد شدگان و پرورش یافتگان درعراق است.

اینان از اعضا و فعالان حزب الدعوه و حزب جنبش اسلامی عراق بوده اند و بیش از یک ربع قرن به سرمایه و حمایت رژیم ملاها در ایران پرورش یافته و آموزش های ا یدئو لوژیک و نظامی و تشکیلاتی و تروریستی دیده اند.

بخشی مهمی از حکومت ایران در دست همین هاست. اشاره ای به نمونه های مشهورآنان بی مناسبت نیست :

قوهء قضائیه ای که ملت مارا به صُلابه کشیده ، شلاق ها به پیکر مردم ما نواخته ، دست ها بریده، دارها برپا داشته، میدان های سنگسارایرانیان رارونق داده ،هزاران ایرانی را به سیاهچال ها و شکنجه گاه ها برده و صدها روزنامه و نشریه را ازمیان برداشته، در دست یک آخوند عراقی ست که گویا اجداد او از شاهرود به عراق رفته بوده اند.

مقام ِسخنگویی وزارت خارجه ای که نزدیک 20 سال سازماندهی ترور ایرانیان در خارج از کشور را برعهده داشت و صدور جنایت و جهل و آشوب یکی از وظایف او بو ، بر عهدهء یک عراقی بنام آصفی بوده است.

امنیت و ادارهء نظامی تهران بزرگ یعنی رهبری سرکوب ِمخالفت ها واعتراضات درپایتخت به دست یک پاسدارجنایتکارعراقی به نام ذوالقدراست. وازاین نمونه ها درحکومت ایران فراوانند.لاریجانی ها متولد و درس خواندهء عراق یعنی نیمه عراقی اند و نزدیک به سه دهه است که کلیدی ترین پست های سیاسی و امنیتی و سرکوبگر را در کشور ما بر عهده دارند.

به همین سبب بسیاری از ایرانیان ِآگاه، این حکومت را نه صرفاً یک حکومت استبداد دینی ومتحجر بلکه حکومتی می دانند که با مشارکت بیگانگان اداره می شود، ازاین روحاکمیتی اشغالگر به حساب می آید.

درست همین رابطه در میان عوامل نظام اسلامی ایران وحاکمان شیعی عراق فعلی موجود است.

بسیاری از دست اندر کاران سیاست درعراق ِ پس ازصدام، دستپروردگان روحانیت شیعه درایرانند و چه بسا خیلی از آنان به پاسپورت های نظام اسلامی مجهزّند و حکومت دینی موقعیت شهروندی ایران را از کیسهء ملت ِما به آنان هدیه کرده است. اینان به همان طرز فکر و ازهمان آموزش سیاسی وایدئولوژیک برخوردارند که سالهاست بر ایران حکومت می کند.

پایتخت ومرکز سلطهء جهان وطنی این گونه دست پروردگان ملا ها قم و تهران است که طبق آرمان متحجر و بر اساس رؤیا پردازی ها ی نوستالژیک و از منظر بهشتِ گم شدهء آنان می باید روزی به نجف و کربلا پیوند بخورد.

اما نجف و کربلا کجاست و چیست و برای شیعیان چه مفهومی دارد و چه حس غریبی را درآنان بیدارمی کند؟

تصور می رود که غربیان، به خصوص آمریکائیان ازدرک و شناخت این رابطهء میستیک، ناگفتنی و اسرار آمیز قرن ها فاصله دارند.

به آمریکائیان باید گفت که :

این دوشهر که درذهنیت شیعیان از کیفیت مشترک و یگانه برخوردارند و بارِسمبلیک واحدی را درخود متراکم کرده اند، نه یک واحد جغرافیایی که یک واحد فرهنگی اسطوره ای و راز آلوده اند.

ایرانیان شیعی نزدیک به 700 سال است که این دوشهر راهرگز ازمرزهای جغرافیای فرهنگی و معنوی و ذهنی خود بیرون ندانسته و جدایی مرزی و سیاسی را در اعماق ناخود آگاه جمعی خود به رسمیت نشناخته اند.(این منطقه تا اواسط قرن شانزدهم یعنی پیش ازتصرف آن در جنگ چالدران به دست عثمانی ها به لحاظ سیاسی و جغرافیایی جزو سرزمین ایران محسوب می شده است)

تا حدود 50 سال پیش بسیاری از ایرانیان که دستشان به دهانشان می رسید به بازماندگان خود توصیه می کردند که آنان را پس از مرگ به کربلا یا نجف ببرند و در آن خطه به خاک بسپارند و ادبیات معاصر ایران پُراست ازاشاراتی که به این نیاز روحی و اسرار آمیز ایرانیان رفته است و کتاب «بوف کور» هدایت که شهرت جهانی دارد تنها یکی از شواهد ادبی در این زمینه است.

تا پیش از دگرگونی های وسیع اجتماعی و مهاجرت های بزرگ و ویرانی روستاها و انفجار جمعیت در تهران و شهر های بزرگ دیگر شاید بتوان گفت که 80 در صد از سرپرستان ِ خانواده های ایرانی به خصوص در روستا ها و شهرک ها کربلایی خوانده می شدند: کربایی ، حسن ، کربلایی محمد و ...

هم امروز نیز این سنّت همچنان پابرجا و برقرار است. در میان ایرانیان آن گروه که بضاعت زیارت مکه را نمی یافتند اما می توانستند این نیاز روانی وروحانی را با سفری به عراق برآورده سازند و نجف و کربلا را ببینند ازکربلایی های ایران بودند. پس این دوشهر به لحاظ روحی ومعنوی وفرهنگی رابطه ای عمیق ومیتولوژیک وچندین صد ساله با ایرانیان دارد وتربت و مزار بسیاری از پدران و مادران مردم ایران محسوب است. و این رازی ست که آمریکائی ها وغربی ها هرگز به ژرفای آن پی نخواهند برد.

افزون براین وبنا برهمین پیوند رازآلود دینی وفرهنگی وعاطفی، نجف وکربلاپایگاه روحانیون پرنفوذ ایرانی در طول چندین قرن بوده است.

این روحانیون نقش و نفوذ سیاسی خود را درامور ایران طی 150 سال اخیر همواره به ظهور رسانیده اند و مُهرخود را برعرصهء رویداد های مهم سیاسی تاریخ ایران وحرکت های اجتماعی و دینی این کشور کوفته اند.

در جنگ ایران و روس نقش روحانیون نجف و کربلا به وضوح در تاریخ ایران ثبت است. این شهرها در برآمدن جنبش های مذهبی و برانگیخته شدن نهضت های عظیم ودگرگون ساز دینی و فرهنگی، جایگاه مهمی داشته اند. سید کاظم رشتی، سید علی محمد شیرازی معروف به باب و بسیاری از روحانیونی که نهضت باب را در ایران برپا کردند و ادیان بابی و بهایی را در جهان پی ریختند از مراوده کنندگان این شهر درمقام مدرس یا طلاب علوم دینی بوده اند.

برگ های بسیاری ازتاریخ حرکت های سیاسی که خود زمینه سازان جنبش های بعد بوده اند(همچون نهضت تنباکو که رهبری آن را محمد حسن شیرازی هدایت می کرد)، حمایت مجتهدان نجف وکربلا را به همراه داشته در این دو شهر نوشته شده و ورق خورده است.

نخستین نهضت مهم و جنبش سیاسی فکری و انقلابی ایرانیان در راه اخذ تجدد غربی و به تخت نشاندن قانون و تحدید حکومت مطلقهء سنتی و استبداد شرقی،یعنی انقلاب مشروطیت با این دو شهر به ویژه نجف ارتباط کامل وپیوند تاریخی وناگسستنی دارد زیرا بسیاری ازفتاوی وبیانیه های سیاسی مربوط به انقلاب مشروطیت ایران از جانب روحانیونی که مقیم یا پرورش یافتهء این دو شهر بودند صادر شده است.(روحانیونی همچون ملا محمد کاظم خراسانی ، آیت الله حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی و ملا عبدالله مازندرانی که سه مرجع بزرگ مشروطه خواه مشهور بودند و شاگردان نامدار آنان محمد حسن نائینی که تئوریسین دینی ـ به قول امروزی ها روشنفکر دینی ـ درانقلاب مشروطیت بود و همراه با اسماعیل محلاتی از نخستین نظریه پردازان وتطبیق دهندگان اسلام با قانون اساسی مشروطیت ایران محسوب می شد.)

رهبر متشرعین ایران دردورهء انقلاب مشروطیت و نخستین ایدئولوگ حکومت دینی که خود یکی از مجتهدان برجستهء عالم تشیع بود و در برابرا آزادی خواهان وقانون گرایان ِ متجدد ایران ازشاه مستبد حمایت می کرد، به فتوا و تأیید و با استناد به دوتلگراف که مراجع سه گانه فرستادند به اعدام محکوم شد و صد سال پیش از محکومیت صدام حسین فرمان مرگ خود را از نجف دریافت داشت و در ایران برطناب دار بوسه زد.

نقش نجف و کربلا درنخستین کوشش های ایرانیان برای اخذ تجدد و مدرنیتهء غربی به حدی بود که حتی قهرمان ملی ایرانیان درجنبش مشروطیت یعنی ستارخان تبریزی که مبارزی سکولار ولاییک بود درتوجیه قیام خود بر ضد پادشاه مستبد می گفت که : «من حکم مراجع نجف را اجرا می کنم» .

رهبر و بنیان گذار این نظام استبداد دینی پیش از آنکه به اشارهء غرب در کنفرانس گوادولپ فعال شود و به واسطهء روزنامهء ذینفوذِ لومند به لقب امام خمینی مفتخر گردد(7) و امکانات لوجیستیکی و رسانه ای دولت ژیسکار دستن به تمام و کمال در اختیار «رهبر انقلاب اسلامی» قرار گیرد ، بیش از 20 سال در نجف وکربلا بود ودرس های و تئولوژیک و فقهی و خود را در این شهر به طلبه ها می آموخت وتئوری ولایت فقیه را برای آیندهء سیاه ِایران وعراق (زیرا بسیاری از طالبان یعنی طلاب یعنی شاگردان ایشان عر اقی بودند.) در نجف و کربلا تدارک می دید و کادرهای آیندهء نظام جهان وطن ِ اسلامی را درهمین دوشهر تربیت می کرد .

هم اکنون رهبرمذهبی و سیاسی و مرجع تقلید شیعیان عراق یک ایرانی الاصل است به نام سیستانی . یعنی همچنان که از نام او پیداست ، خود یا خاندانش منتسب به شهری هستند که زادگاه و خواستگاه ِ بزرگترین قهرمان اساطیری ایران یعنی رستم زال پروردهء سیمرغ است (که : رستم یلی بود در سیستان). نه اینکه مرجع تقلید شیعیان ِعراقی امروز با رستم دستان قیاس کردنی ست ، بل از این جهت یاد آوری می کنم که وجود پیوند های ریشه دارتاریخی و فرهنگی و قومی مردم این منطقه را در گوش های کر زمزمه ای کرده و در برابر چشم های نابینای مغربیان نهاده باشم.

بنابراین دوشهر نجف و کربلا آنچنان تا اعماق روح و وجدان و تاریخ و سیاست و تحولات اجتماعی و فرهنگی و دینی ایران ریشه دارند که هیچ ایرانی خصوصا شیعهء معتقد این کشور، هرگز آنرا ازسرنوشت و تاریخ خویش بیرون تصور نمی کند و مرزهای سیاسی و جغرافیایی را مانعی در حفظ و پایداری این پیوند نمی یابد. همانطور که ماجراجوئی های یک جوان قسی القلب آشوبگر ِآدم کش ِتکریتی مثل صدام حسین که در پی یک کودتای خونین بر ضد حسن البکر برعراق مسلط شده بود و راه این دوشهررا نزدیک به 40 سال بر شیعیان ایران بسته بود، خللی در این پیوند ها که بیرون از مزرسیاست و جغرافیا و نفت و اسلحه واستعمار به عمق وجدان و فرهنگ و عواطف ِانسان ها گره خورده اند، ایجاد نکرد و یقیناً سپاهیان مسلح و مدرن و پرقدرت دنیای معاصر مغرب نیز نه تنها قادربه گسستن این پیوند ها نیستند، بلکه به واسطهء عدم درک چنین پدیده هایی، به کام اشتباهات فاحش درمی غلطند وسیاست های به ظاهرمتقن و منطقی واندیشیده و طراحی شدهء استراتژیست های خود را به شکست می کشانند و با «سورپریز» ها و تبعات ناشناخته وغافلگیر کننده مواجه می سازند.

به طور قطع ، صحنه ای که پس از سقوط حکومت بعثی ها و فرار صدام درعراق پیش آمد و ضمن آن ملیون ها انسان عراقی از شهرهای اطراف و اکناف، صدها کیلومتر راه را زانو زنان و پای کشان و فرق شکافته وخونین به این دو شهر کربلا و نجف هجوم آوردند ، جناب بوش و همکارانش را دچار سورپریز وغافلگیری کرده است وبه یقین، نه تنها معنای نمادین متراکم درآن را دریافت نکرده اند بلکه قادر به درک آن نیز نخواهند بود. زیرا که ساحت این جهان به کـُّـّل از جهان قدرتمداران معاصر مغربی جداست و به گوهر از جنس ِ دیگری ست.

اینان نمی فهمند که مخالفانشان از دنیای دیگری هستند و سلاح آنها از عناصر و موادی ساخته شده که هنوز قدرتهای قاهرغربی برای مقابله با آن به ابزار خنثی کننده و بازدارندهء ای دست نیافته اند. تنها اقدامی که این نیروی سیل آسا را درمسیل ِ طبیعی و بی زیان ِخود به جریان می اندازد و مانع از آسیب رسانی های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن می شود، و از این طریق، هم دین را نجات می دهد وهم بشریت را از شر قدرت طلبی ها و آزمندی های مدعیان دین محفوظ می دارد ، جدا کردن امر دین ازامر سیاست وحکومت است. پس تنها لائیسیته و سکولاریسم است که دندان مار فوندامانتالیسم را می کِشد و زهر افعی تروریسم و انواع توحش ناشی از آن را خنثی می کند.

از اینرو به آمریکایی ها باید گفت :

درخاور میانه و در کشورهای اسلامی ، راه ِ مبارزه بر ضد تروریسم از گذرگاه مبارزه برای لائیسیته و سکولاریسم می گذرد و نه از معبر دخالت دادن مدعیان متنوع دین درامر سیاست ونه از راه سیاسی کردن امر دین!

باید به آمریکایی ها و شرکای غربی آنان گفت که :

این تجربه را یک بار سلطهء توحش طالبان درافغانستان به شما هدیه کرد، اما با ورود به ماجراجویی دهشتناک ِ عراق ، یک بار دیگر نشان دادید که داستان را نفهمیده اید و از آن درسی نگرفته اید.

به آمریکایی ها باید گفت که :

اینجا اسمش ایران است و این منطقه عراق بین النهرین یا «میاندو رود» بوده است.

و بیش از 1000 سال پیش ازبرآمدن اسلام یکی از مراکز مهم تمدن ایرانی محسوب شده است.

و نزدیک دوقرن پس از اسلام هم به نیروی شمشیر سردار بزرگی به نام ابومسلم خراسانی و به درایت و همت و دانش وسازماندهی خاندان های برمکی و نوبختی نخستین امپراطوری بزرگ و درخشان اسلامی در این منطقه بنیاد نهاده شد.

و به همت فیلسوفان، ادیبان، نحویان، فقیهان، مورخان،عارفان، موسیقی دانان، ریاضی دانان، مترجمان ومعماران ایرانی یا ایرانی الاصل «تمدن بزرگ ایرانی ـ اسلامی» پی نهاده و سازمان داده شد. به شکلی که به جرأت می توان گفت و سخن بزرگترین اندیشمند تاریخ عرب یعنی ابن خلدون را شاهد می توان آورد که سازندگان اصلی «تمدن اسلامی» ایرانیان بوده اند . و بر آن می توان افزود که : چنانچه یکی دو مورد استثناء را به کناری نهیم ، با جدا کردن ایران و عناصر ایرانی از «تمدن اسلامی» ، برای عرب ها جز قرآن و مُشتی حدیث باقی نخواهد ماند!

بغداد یک واژهء مزدیسنایی و ایرانی ست. بغ به معنای ایزد و فرشته و خداست و بغداد به معنای خدا داد و ایزدداد است. درکنار تیسفون، پایتخت امپراطوری ساسانی پی افکنده شده است. مدارس و دانشگاه های بزرگ این ناحیه را که مرکز اصلی داشمندان و فلاسفه و عرفا و محققین علوم دینی امپراطوری اسلامی بود ساخته ایرانیان بود و به نام مدیر و مدبر و سازمانده بزرگ تاریخ جهان اسلام یعنی نظام الملک که یک ایرانی، اهل طوس و هم شهری فردوسی بود نظامیه خوانده می شده است.

آمریکایی ها باید بدانند که:

تاریخ ایرانیان وهویت فرهنگی مردم ایران از سرگذشت و سرنوشت مردم این منطقه جدا نیست. ریشه ها و پیوند های این گذشتهء تاریخی و فرهنگی آنچنان ژرف و گِره خورده و دیرپا یند که اختلافات ِ دینی تسنن وتشیع یا تفاوت های زبانی فارسی یاعربی قادر به گسستن ِ تمام و کمال ِ آنها نیستند.

رهبران قدرتمند آمریکای امروز، اگر تاریخ نمی خوانند شایسته است تا لااقل به کتاب مقدس عهد عتیق ـ که می گویند به آن معتقدند ـ مراجعه کنند و سرگذشت این نواحی و نقش ایرانیان و پادشاهان ایران همچون کورش و داریوش را که به اسطوره های دینی یهودیت ـ مسیحیت بدل شده و مقام و جایگاهی در حد پیامبری یافته اند، بازشناسی کنند.

باشد تا دریابند که این نواحی را با اتکا به قدرت جهنمی تکنولوژی نظامی و با نگرش تک ساحتی انسان توسعه طلب و سرمایه سالار مغربی و با اتکا به فرهنگ انتو سانتریک و اُرو سانتریک یا اَمریکنو سانتریک نمی توان نظم و نسق داد و با روحیه و خلقیات قلدرمنشانه ای که ریشه در اسطوره های تازه به دوران رسیدهء وسترنی و قهرمانسازی های فرهنگ گاوچرانی غرب آمریکا دارد نمی توان به تسخیر درآورد یا مطیع ومنقاد ساخت. و فرهنگ 300 سالهء دموکراسی غربی را هم نمی توان بر اسب تروای تکنولوژی ویرانگر و انسان سوز نظامی مدرن به این منطقه وارد کرد و به خصوص امریکائیان و انگلیسی ها باید بفهمند که قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم سپری شده اند وانسان هایی که درسرزمین ایران و مناطق همجوار زندگی میکنند از خواب های قرون وسطایی خود بیدارشده اند و دیگر آن روزگاران گذشته است که سرنوشت آنان را نقشه های جغرافیایی که در دفاتر ژنرال ها تدوین می شد وسیاست های استعماری طراحی و به مردم این مناطق دیکته می کرد، رقم بزنند. در قرن گذشته انگلیسی ها چنین جنایات هولناکی را بر ضد بشریت به اجرا درآورده اند و دولت های دست ساز دروغین بسیاری را ایجاد کرده اند که ملیون ها انسان هنوز که هنوز است درآتش آن می سوزند و بلااستثنا همهء جنگ ها و کشتارهای این منطق ریشه در سیاست های استعماری غرب و به خصوص انگلیس ، قرن نوزدهم و بیستم دارد.

غرب ، به خصوص آمریکا و انگلیس باید برای همیشه درک کنند که آن سبو شکسته و آن پیمانه ریخته است. هرگونه دگرگونی سیاسی و مرزی و منطقه ای که به جبر و بر اساس منافع غارتگرانه استعماری صورت گیرد، و با قیچی ژنرال ها روی کاغذ پیاده شوند، بدون واکنش باقی نمی مانند و بهایی به طراحان و گردانندگان و صادر کنندگان این سیاست ها تحمیل خواهند کرد که قطعاً در درازمدت بسی فراتر از منافعی است که هم اکنون به جیب های گل و گشاد آنان ریخته می شود.

به آمریکاییان همهء این سخنان و بسیاری نکات و سخنان دیگر را نیز باید گفت.

نویسندهء این کلمات به سهم خود کوشیده است تا گفتنی هایی را ـ اگرچه بعضی از آنها مکررند وبعضی دیگر را دیگران هم گفته اند یا می گویند ـ در این یادداشت ها عنوان سازد و به استناد عبارت مشهور «همه چیز را همگان دانند»، از همگان بخواهد که در این لحظات خطیر پر دریغ و درد از سرنوشت میهن خود و مردم سرزمین خود غافل نباشند وهریک ازآنان، دانایی خود را وسخنان خودرا وعواطف انسان دوستانه و میهن پرستانهء خود را پنهان نسازد و توانایی خود را در طبق اخلاص نهند، چرا که هرچند بسیاری ازشدنی ها ، به هر حال بیرون از ارادهء ما درحال شدن اند ومردم کشور ما را در تغییر یا جهت دادن آنها اختیار چندانی نیست با اینهمه ، دست روی دست نهادن و به انتظار نشستن و لحظه ها را سوختن نیز از دایرهء عقل و از مدار خِرد بیرون است . سکوت امروز ما گناه صعبی است که فردا و پس فردا و پسین فردائیان ِما،هرگز آن را بر ما نخواهند بخشود. پس با اقتدا به ، سعدی که زبان فرهنگ ایران زمین است ، می باید در حد توان کوشید و سخن او را به یاد داشت که گفت:

به راه ِ بادیه رفتن به از نشستن ِ باطل

وگر مُراد نیابم ، به قدر وسع بکوشم.

م.س

بهمن ماه 1385


یادداشت ها

:

1ــ این آن نامه سرگشاده به نشانی زیر و نیز در سایت های دیگر قابل دریافت است

http://asre-nou.net/1384/bahman/26/m-sahar.html

2 ــ کسانی که لفظ «هیچی!» ی خمینی را در پاسخ روزنامه نگار فرانسوی شنیده اند، صفت بی وطنی و بی عاطفگی را در بارهء او بیرون ازحقیقت و انصاف نخواهند یافت ![ این روزنامه نگار هنگام بالا رفتن وی از پلهء هواپیماو ترک پاریس به مقصد ایران می پرسید :« اکنون که پیروزمندانه به کشور خود می روید چه احساسی دارید؟» و پاسخ می شنید که «هیچی!» ]

3 ـــ ملتی که خود در همین جنگ جهانی دوم بنا به تحقیق پژوهشگران معتبر معاصر خود قربانی یک قتل عام برنامه ریزی شده توسط دولت انگلیس بوده است. قتل عامی که به هدف نابودی مردم ایران بسیار آگاهانه قحطی بزرگی را ایجاد کرده و با جلوگیری از ورود غلات در سالهای 1917 ـ 1919 و با آفریدن آگاهانهء بلای گرسنگی در ایران موجبات مرگ بیش از 5 ملیون از هم وطنان ما را فراهم کرده بود. برای اطلاع بیشتر به نشانی زیر مراجعه کنید:

http://www.univpress.com/Catalog/SingleBook.shtml?command=Search&db=^DB/CATALOG.db&eqSKUdata=0761826335

4 ــ در این مورد نیز به آمریکایی ها باید گفت که :

بیهوده نبود که یکی از فریبکار ترین آخوندهای ایران معاصر که ماسک لبخند او ، و ظاهر اصلاح طلب و «دموکرات منش» او جز ابزاری برای پنهان کردن وجود سراپا سالوسی و ریاپیشه وی نبوده است، سر از پا نشناخته به ابداع بدلِ هانتینگتون شما می پرداخت و به تلقین ومعاضدت یکی دو فیلسوف نمای فکرفروش ِ ایرانی ، پروژه ء « گفتگوی تمدن ها» را از جعبهء مارگیری خود بیرون می آورد تا با یک تیر دونشان بزند: یعنی نخست آنکه با برخورداری از تریبون« ریاست جمهوری» ایران، و سوء استفاده از منابر و تریبون های بین المللی، هم طرح موضوع «برخورد تمدن ها »ی فیلسوف ِ شما را یک امر اساسی و بسیار جدی جهان امروز جلوه دهد که با ابعا د خطیر و هدفمندی از سوی دنیای غرب ، خاصه آمریکا بر علیه مسلمانان جهان به کار گرفته و هدایت می شود و هم در مقام سخنگو و نمایندهء « جناح دموکرات نظام دینی» گرگ حاکمیت دینی را در لباس برّه ای سربه راه به جهانیان معرفی کند و ردای افتخار صلح طلبی را در مقام سخنگوی تنها «حکومت واقعاً موجود اسلامی» و به عنوان منادی «دیالوگ و گفتگوی تمدن ها» روی عبای خود بیندازد.

5 ــ خبرگزاری ها

6 ــ از منظر متولیان و صاحب نفوذان مذاهب و فرقه های گوناگون اسلامی ، بسیاری از ادیان و فرقه ها و مذاهب نامشروع ، نجس ، مرتد و ناپذیرفتنی محسوب می شوند ، همچون بسیاری از فرق و شعبات دراویش و به خصوی بهائیت و بابیت مطرود و مورد ظلم و آزار همهء آنهاست.

7 ــ در این روزنامه طی مصاحبه ای با روزنامه نگار سابق و دیپلمات بعدی ، اریک رولو برای نخستین بار عنوان امام به خمینی داده شد. چنین عنوانی در طول تاریخ تشیع هرگز به هیچ ملا یا روحانی و مجتهدی اعطا نشده بود.عنوان «امام» در شیعهء اثنی عشری عنوانی مقدس و همواره خاص امامان دوازده گانه بوده است. با ترجمهء این مصاحبه به فارسی و پخش و تکثیر آن درایران برای نخستین بار یک روحانی در عالم تشیع امام خوانده شد وعدد امامان دوازده گانهء شیعی را به سیزده رسانید! دیدن چهرهء «امام » درماه و یافتن موی ریش ایشان در میان صفحات سورهء بقره پس از این «اعجاز فرانسوی ـ غربی» صورت گرفت.همینجا گفتنی است که حضورطویل المدت شیخ واپس گرایی هم چون خمینی در نجف، نام و اعتبار تاریخی این شهر را که اقامتگاه روحانیان کارسازو نامدار وخوشنامی در تاریخ مشروطیت ِ ایران بوده به ایشان اعطا کرد به طوری که در نظر اکثریت مطلق ایرانیان که وی را نمی شناختند و حتی نام او را نیز نشنیده بودند، به نوعی میراث دار مراجع تاریخی مشروطیت محسوب شد و با برخورداری از وجود میت و اسطورهء نجف و مراجع نامدار این شهر تا حدود زیادی از تصویرکاریسماتیک و فرهمندِ تاریخی آنان ـ به ناحق ـ برخوردار گشت.




یک مصاحبه درباره احتمال وقوع حملهء نظامی به ایران



دوستان گرامی گردانندهء سایت ِ گزارشگران از من خواسته اند تا در زمینهء اوضاع بحرانی و شرایط ِ خطرناک کشور واحتمال وقوع جنگ ، به سؤالات چندی پاسخ گویم.

پیش از طرح سؤالات و ارائه پاسخ ها ـ که متآسفانه اندکی به طول انجامید ـ اشارات زیر خالی از فایده ای نیست :

سخنانی که خواهم گفت ، نه از جایگاه یک کوششگر حرفه ای عرصهء سیاست طرح می شوند ، نه از جانب یک « صاحب تخصص» در امور روابط بین المللی و دهلیز های سرگیجه آور آن ها و نه از سوی « صاحب نظر» ی در زمینهء انواع تضاد ها و درگیری ها میان منافع عظیم و جهانروا و بی رحمی که در دنیای سیاست و اقتصاد در کارند. بلکه نظرات خودم را به عنوان یک شهروند ایرانی اهل ِ هنر و فرهنگ که به زیستن 28 ساله ای در تبعید ناگزیر شده است ، ابراز می دارم و بر این باورم که این سخنان هرچند به آگاهی و دانش اهل سیاست و اهل ِ حرفه نکته ای نخواهد افزود، با اینهمه ، از دارندگی ها و بررازندگی های آنان در این زمینه ها هم به طور قطع چیزی نخواهد کاست. زیرا به هر صورت ــ و به ویژه در این اوضاع خطیر و هراسناک و پردرد و دریغی که میهن ما بدان گرفتار آمده ــ نیک تر آن است که همه گونه سخن ، از زوایای گوناگون طرح و در معرض نگاه و داوری اهل نظر قرارداده شوند زیرا تا زمانی که دیدگاه ها و افکار شهروندان ـ حتی اگرنادرست یا ناموزون باشند ـ فرصت برخورد با افکار و آراء روشنفکران و مُصلحان را نیابند و مجال تضارُب اندیشه ها در عرصهء اجتماع و در برابر میدانداران حرفهء سیاست و فرهنگ فراهم نیاید ، افکار و آراء همچنان ناگزیر از ایستایی خواهند بود و درمسیر تحول ناپذیری که خواهند پیمود همچنان به «نادرستی » و «ناموزونی» خود استمرار خواهند بخشید و تأثیرات مخرّب خود رادر درجامعه باقی خواهند نهاد .

پرسش هایی که دوستان با من درمیان نهاده اند ، مربوط به اموری است که اتفاقاً ، من نیز اندکی به آن پرداخته بوده ام . زیرا حدود یک سال و نیم پیش از این «نامهء سرگشاده » ای خطاب به مردم اسرائیل و آمریکا و نیز خطاب به مسئولان سیاسی این دو کشور نوشته بودم و به عنوان یک شهروند و یک شاعر تبعیدی ایرانی حاصل اندیشه های خویش و نگرانی ها و اخطار های خود را نسبت به جنگ خانمان سوزی که احتمال شعله ور شدن آن می رفت و می رود ، طرح کرده بودم*

در ژانویهء سال جاری نیز طی مقاله ای با عنوان ـ «آنچه به آمریکائیان باید گفت! »** برخی از گفتنی ها را ــ تا آنجا که بضاعت فکری و قلمی ام اجازه می داد ــ در همین زمینه با هم میهنان درمیان نهاده بودم و تصور من آن است که دوستان گرداننده سایت گزارشگران ، بر اساس چنین زمینه ای ست که سئوالات ِ خود را دربارهء احتمال برخورد نظامی میان آمریکا و ایران و آثار و تبعات آن و وظایف شهروندان و روشنفکران و سیاست ورزان با من نیز درمیان نهاده اند.

به هرحال خواهم کوشید تا با بهره گیری از فرصتی که این دوستان فراهم کرده اند ، ضمن تشکر ازآنان پاسخ های مختصری عرضه کنم و نظریات و دیدگاه های خود را (اگرچه اندکی غیر متعارف و تا حدودی« بیرون از رسوم جاری » ست) با خوانندگان درمیان بگذارم.

م. س

گزارشگران

از جمله نگرانی ها و گره های فكری و عمومی ايرانيان و بخصوص تحليل گران سياسی، احتمال حمله نظامی آمريكا و متحدانش و وقوع جنگی است كه آتش بيار معركه آن از سوئی سران جمهوری اسلامی و از جانب ديگر امپرياليست های اشغالگر هستند كه در بحرانزائی در منطقه و در طی ماههای گذشته از هيچ كوششی دريغ نكرده اند. تا چه حد اين احتمال با واقعيات موجود و پارامترهای سياسی اين بحران در تطابق قرار دارند؟

پاسخ

این نگرانی واقعی است و این احتمال متأسفانه وجود دارد آنچه در این زمینه می توانم گفت ، همان است که در پاسخ سؤال سوم شما به آن پرداخته ام

.

نقش و جايگاه روشنفكران سياسی مستقل در بحران موجود كدامند؟ و ايا اين نكته صحيح است كه يكی از اهداف مهم سياست های جنگ افروزانه جمهوری اسلامي خاموش كردن صدا و خيزش های اخير جنبش های درون كشور از جمله زنان و معلمان و كارگران ميباشد؟


پاسخ


روشنفکران سیاسی مستقل ، اگر روشنفکر و سیاسی و مستقل باشند از توصیه ورهنمود های امثال من بی نیازند و صد البته بحران زایی و بحران سازی ، همان کیمیای منحوسی ست که مس و مفرغ ِ قدرت خواهی مدعیان دین را در این دوران 27 ساله به «طلا»ی خالص بدل می کرده است. پیداست که این نظام از بحران تغذیه می کند و کارد و شمشیر و دشنهء او به صُلابهء بحران هایی که نو به نو می آفریند ، تیز و صیقلی می شوند.

اما آنچه مسلّم است ، آن است که چنانچه نیرو ها به هم بپیوندند و صداها درهم گره بخورند، محال است که بحران آفرینی هایی که از سال ها پیش ، به بیماری مُزمن ِ این نظام متحجّر افیونی بدل شده ، کارسازاُفتد و او را در استمرار کارکرد های مخرّب سُلطه و استبداد و تداوم روش های سرکوبگر توانا نگاه دارد

.

گفته ميشود حجم و گستردگی نيروهای نظامی آمريكا و وابستگانش در ادامه اعزام ناوهای هواپيمابر و پرسنل نظامی در منطقه خليج فارس در اندازه های پيش از وقوع جنگ و اشغال نظامی كشور عراق است. آيا اين امر بر احتمال آغاز جنگ با ايران می افزايد


پاسخ

تمرکز غول آسای نیرو های نظامی ِ بزرگترین و پر قدرت ترین کشور مدرن معاصر یعنی آمریکا در اطراف میهن ما ، قطعاً بابت بازی ها و بلهوسی های یکی دوتن از کارگزاران و نمایندگان قدرت سیاسی در این کشور نیست. مخارج کلان و بیرون از حدّ تصوری که نثار چنین بسیج بی سابقه و هولناکی می شود ، دارای آنچنان ابعادی است که اندکی توجه بدان هرگونه خوش بینی و رؤیاپردازی و «انشالله گربه است » گویی در این زمینه زایل می سازد و هرگونه سهل پنداری و آسان گیری در برابر فاجعهء محتمل را از دایرهء عقل ومدار خِرَد خارج می کند.

در خوش بینانه ترین تصورات ، ایرانیان می باید این حضور متمرکز و مداوم ِ تهدید را در اطراف خانهء خود بسیار پرمخاطره و شوم ارزیابی کنند.

وضعیت ایران و ملت ایران مشابه با وضعیتِ خانه و سرنشینان ِ خانه ای ست که اسباب و اثاثیهء آن را در میان خانه رویهم انباشته و پیت های بنزین را یکی پس از دیگری روی آن ریخته اند و مشتی ابله و یاوهء ناداشت و بی مسئولیت را گرداگرد آن به هروله و پایکوبی و عربده کشی واداشته اند.

در چنین اوضاعی ، امکان و احتمال آن که عابری ، رهگذری یا ره گم کرده ای یا تماشاگری به اشتباه یا به عمد آتش سیگار خود را در میان خانه بیندازد یا جرّقه ای از سر خشمی یا تعصبی از گوشه ای بجهد و خانه را شعله ور کند ، نه تنها ناچیز نیست ، بلکه هر لحظه به فزونی می گراید. در چنین شرایطی ارادهء تصمیم گیرندگان جنگ افروزــ از هردوسو ــ همانقدر حائز اهمیت است که نقش اتفاقات و حادثات ِ بیرون از اراده وخارج از کنترل خِرَد و تدبیر

.

چنانچه و مفروض چنين اتفاقي روي دهد بنظر شما اهداف حملات نظامي مهاجمان خارجي در ايران كدامند؟


پاسخ

چنانچه چنین فاجعه ای رخ دهد، اهداف حملات ِ نظامی قطعاً منافع عالی و حیاتی ملت ایران (شامل زیرساخت ها و مراکز صنعتی ومناطق عمرانی) خواهد بود . و در هرحال هر خسارتی که به این کشور وارد شود ، مستقیماً به ملت ایران وارد خوهد شد. بنابر این در چنین قمار شوم و فاجعه باری ـ چنانچه رخ دهد ـ بازندهء اصلی ملت ایران و سپس کشور یا کشورهای مهاجم و در مرحلهء نهایی ـ احتمالاً ـ نظام متحجّر استبداد دینی خواهد بود. و ای بسا این مرحلهء نهایی به واقعیت نپیوندد و سرانجام دست اوباش مسلح و فقهای حکومتگر به عنوان «برندهء بازی» بر روی ویرانه های ایران و استخوان های سوختهء فرزندان این ملت بالا گرفته شود! پیداست که در چنین وضعیتی ملت ایران قربانی مضاعف فاجعه خواهد بود زیرا هم مخارج جنگ ناخواسته را به بهای خان و مان و فرزند و هست و نیست خود خواهد پرداخت و هم به تحمل مجدد و طویل المدت ِ بربریتی ناگزیر خواهد بود که طی 27 سال تمام ، با نام حکومت دینی و اسلامی به خشن ترین و ویرانگر ترین و جهالتبار ترین شکل ممکن بر هستی ملت ایران تاخته وسرنوشت بی شمار ی از فرزندان امروز و فردای کشور ما را بازیچهء آزمندی ها و قدرت طلبی های رذیلاانهء خود کرده است

.

نقش نيروهای ضد جنگ و حاميان صلح را در داخل و خارج از كشور چگونه ارزيابی ميكنيد؟


پاسخ

نقش نیروهای ضد جنگ ، چنانکه تجربه نشان داد متأسفانه درمورد جنگ عراق ـ که تصمیم آن از پیش گرفته شده و حُکم حمله ازابتدای کار صادر شده بود ـ مؤثر نیفتاد. اما وضعیت ایران به گونهء دیگری ست و نقش نیرو های صلح طلب جهانی ــ چنانچه بسیج شوند و به سائقهء غیرت ملی و تلاش های میهن پرستانهء همهء ایرانیان داخل و خارج به دفاع از صلح فراخوانده شوند ــ در مقابله با آغازجنگی احتمالی بر علیه ایران بسیار کارساز خواهد بود زیرا :

نخست آنکه ایران عراق نیست و ـ به دلائل گوناگونی که اکنون مجال توضیح و تشریح آن نیست ـ با این کشور از بنیاد متفاوت است. در عراق امکان اعتراض مردمی و کنترل ماجراجویی های صدام و حزب بعث در سطح ملی وجود نداشت . صدام حسین غیر قابل جایگزینی بود . حال آنکه در ایران نظرات ِ گوناگون ـ حتی در درون نظام ـ در کارند و بخصوص مردم ایران از نیروی بالقوه و قدرتمند اعتراض و ایستادگی در برابر بدسگالی ها و نابخردی های روحانیت مفسد و سیاهکار حاکم برخوردار و آمادهء دفاع از سرنوشت کشور خویش و فرزندان خویش اند. بنابراین ملت ایران خود می تواند همچون مدعی اصلی و مشروع این نظام در فلات ایران سربرآورد و در برابر ماجراجوئی های مشتی ملای متحجّر بی وطن بایستد و بدینگونه موقعیت ِ شطرنجبازان بین المللی را در برابر کشور ما ونیزدر برابر منافع عالی و حیاتی و ملی به حالت «آچمز» نگاه دارد.

فراموش نکنیم که در ایران ملت بی گناهی وجود دارد که 27 سال است از سوی یک نظام ایدئولوژیک بنیادگرا به گروگان گرفته شده زندانی و شکنجه شده اما هرگزصدای اعتراض او خاموشی نپذیرفته است و فریاد او ــ از حنجره های زخمی مبارزان آزادی خواه ایران یعنی دانشجویان ، زنان ، معلمان ، کارگران وجوانان همچنان به گوش می رسد و خوشبختانه همین فریاد و صدا های رساست که مردم ایران را از هرگونه اتهام ِ همبستگی با دولت ِ مستبد توتالیتر و تروریست حاکم تبرئه می کند و دست قدراتمداران جهان معاصر را درقربانی ساختن ِ مضاعف ملتی که خود سال هاست قربانی یک استبداد سیاه ِ دینی است تا حد زیادی کوتاه می کند.

به ویژه آن که این حاکمیت ایدئولوژیک بنیاد گرا ، خود به همدستی و تبانی بسیاری از همین قدرت های کوچک و بزرگ بین المللی خاصه دولت های تاجر سرمایه سالاری غرب بر ایران حاکم است و درسایهء مماشات و توافقات آب و نان دار آنان است که همچنان بر سر پا ایستاده و سرنوشت ملت ما را در این دوران سیاه 27 ساله وسیلهء تجارت و معاملات اقتصادی و سیاسی قرار داده است.

از این رو جلب حمایت انسانیت خاموش معاصر و بسیج افکار عمومی جهان در دفاع از ملت ایران و آرمان های آزادیخواهانه ء 150 سالهء او بسیار تأثیرگذار خواهد بود.

از صدای سوم يا راه و خط سوم گفته ميشود. اين صدا چه مختصاتی دارد و چگونه صفوف خود را سازمان خواهد داد؟


پاسخ

(ظاهراً منظور شما از « دو صدا» ی اول و دوم وجود دو نظرگاه جمهوری خواه و مشروطه طلب در میان کوشندگان سیاسی ایران است به هر صورت چنانچه صاحبان این دو دیدگاه به دموکرسی اعتقاد راسخ داشته باشند در اصل و گوهر، هدف مشترکی دارند و از یک جنم اند و اختلاف آنان ظاهری و عَرَضی ست اما ا گر به روش های دیکتاتوری و سلطه گری دلبسته اند و خرقهء « دموکرات منشی » را در مقام «تقیه» همچون پردهء ساتری «بر سر صد عیب نهان» می پوشند ، چه مشروطه طلب باشند و چه جمهوری خواه ، هردو به گوهر و اصل از یک قماش اند و همچنانکه همگان آگاهند ، تاریخ جهان در سراسر قرن بیستم نه مشروطه خواه دموکرات و انسان دوست کم دیده است و نه جمهوریخواه دیکتاتورمنش و سرکوبگر مادام العُمر.)

در هرصورت پاسخ به این سئوال شما ــ آنگونه که من دریافت کردم ـ این است:

من هنوز صدای اول و دوم را درست نشنیده ام! که امید وارم اشکال از سنگینی گوش من باشد.

به هر حال هروقت این دو صدا به یک صدا بدل شد و به گوش جهانیان رسید ، صدای سوم پا به عرصهء وجود نهاده است. تصور من این است که ــ به جز آنها که 27 سال است در قدرت اند یا شریک در قدرت اند یا تداوم این توحش، منافع حقارتبار آنان را تأمین می کند ــ همهء ایرانیان در حراست ازمنافع حیاتی ایران و در ضرورت حفظ یکپارچگی کشور و برقراری آزادی و دموکراسی برای همهء اهالی این آب و خاک آمال مشترکی دارند و در راه تحقق این آرزو ها به صورتی بالقوه هم سخن و هم آوازند. روشن است که این هدفها و این آرزوهای150 سالهء مردم سراسر این سرزمین ـ از هر تبار و تیره و قوم و زبان و نژاد و فرهنگ که بوده یا هستند ـ به ویژه در این برههء جانکاه از تاریخ ایران ، ارزش و اهمیت و شایستگی و حقانیت آن را دارند که در راه آنها صداهای اول و دوم به یک صدای بلند و سراسری و نجات بخش بدل شود و «صدای سوم» یگانه و پر طنینی ایجاد گردد .

به نظر می رسد که نیرو های اجتماعی و سیاسی می باید نخست در سامان یافتن چنین برنامه ای تلاش کنند.

مختصات این «صدای سوم» آن است که بیش از هرچیز و و پیش از هر مصلحت سیاسی ، گروهی یا ایدئولوژیک به حیات و بقای شرافتمندانهء انسان ایرانی و به سربلندی ایران می اندیشد و حذف ِ قطعی و بی بازگشت استبداد (در هر شکل و به هر جامه و زیر هرپرچمی) را هدف اعلای خود می شمارد و بنیاد آزادی وجامعهء دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر و عدالت اجتماعی را آرمان اصیل و دست یافتنی خود می انگارد


گفته ميشود كه بزرگترين و موثرترين نيروی ضد جنگ در داخل كشور آمريكا و به تعبيری شهروندان اين كشور ميباشند .آيا اين نكته يك حقيقت است؟


پاسخ

شهروندان آمریکا و مطبوعات آمریکا و روشنفکران آمریکا به طور قطع تأثیر بی همانندی خواهند داشت به شرطی که بنا بر کوشش های مداوم خود ما ایرانیان ، مظلومیت ملت ایران و حقانیت او در برابر ارتجاع داخلی و قدرت های توسعه طلب خارجی ، به روشنی در برابر دیدگان جهانیان قد برافرازد و به ویژه ، هنرمندان ، نویسندگان و روزنامه نگاران انسان دوست کشور امریکا را به دفاع از دادخواهی ملت ایران برانگیزد.

در این زمینه نقش هنرمندان ، نویسندگان و کادرهای تحصیل کردهء ایرانی و ایرانی تبار ، به ویژه کوشش های جوانان و دانشجویان نسل دوم و سوم دیاسپورای ایرانی بسیار مؤثر و کارساز خواهد بود

تاثيرات تحريم اقتصادی ايران از جانب شورای امنيت و وابستگان را چگونه ارزيابی ميكنيد؟


پاسخ


چند ملیون تن دیگررا به زیر خط فقر خواهد راند و گرسنگان ایران را گرسنه تر خواهد کرد. کلیه های بیشتری را از پهلوی فرزندان ملت ایران بیرون خواهد کشید و به حراج خواهد نهاد . تعداد بیشتری از دختران نفرین شده و بی پناه میهن ما را به دلالی حاکمیت ملایان در آغوش شیخ های شپشوی نفتی منطقه و هیولاهای قرون وسطایی حاشیهء خلیج فارس خواهد افکند و صدالبته گردن های ستبر حاج آقاهای مُحتکر و «پای تا سر شکمان » بازار سنتی و آخوندهای مُفتخوار را ستبرتر و پیداست که موقعیت «اولیاءالله» قدرقدرت و خونخوار حاکم بر ایران رامستحکم تر خواهد کرد. دست آنان را در عربده جویی ها و رجز خوانی های تبلیغاتی و نمایشات «ضد امپریالیستی» بازتر و آنان را در پیگیری سیاست های سرکوب گرانهء پیشین حق به جانب تر و هار تر خواهد ساخت.

چنین تحریم هایی ، به عوض آن که نیروی مخرب نظام حاکم را محدود تر کند ، حیات اجتماعی و انسانی مردم ایران را (در زمینه های بهداشت و فرهنگ و آموزش و معیشت ) مختل خواهد کرد و خسارات بی شماری به بار خواهد آورد.

بنا بر این اگرهدف جامعهء بین المللی و قدرت های جهانی از این تحریم ها کیفردادان نظام و حاکمیت استبدادی ایران بوده باشد ـ که من شک دارم ـ این اقدام نقض غرضی بیش نبوده است.این گونه تحریم ها منافع و حقوق ملت ایران را پایمال می کند و بیش از پیش جیب سرکوبگران وغاصبان و دلالان و قاچاقچیان شریک در قدرت را می انبارد.

جريان و پشت پرده گروگانگيری 15 ملوان انگليسی كه هم اكنون دست به


افشاگريهائی چند زده اند و تيتر اخبار جهان را بخود اختصاص ميدهند را چگونه ارزيابی ميكنيد؟


پاسخ

مردم ایران در این دوران 27 سالهء حاکمیت سیاه دینی از این گونه ماجراجویی ها و فیل هوا کنی ها فراوان دیده اند وغالب آنان نیک می دانند که هنگامه گردانی هایی از این دست ، هدفی جز تولید سرگرمی های سیاسی و تبلیغاتی در جهت تحریک عوام الناس و تشجیع نیروهای سرکوبگر رژیم ندارند.

این گونه شعبده بازی ها علاوه بر مصارف داخلی در دو جهتِ توأمان ِ تبلیغ و سرکوب ، از کاربرد بسیار پرمنفعتی نیز در زمینهء تبلیغات ایدئولوژیک و سیاسی در خارج از ایران ـ به ویژه در میان ملت های استعمار زده و استبداد پروردهء مسلمان جهان ـ برخورداراست . به نمایش و پز ضد استعماری و غرب و اسرائیل ستیزی ملا ها رنگ و لعاب می دهد دو عقده های سرکوفته تودهء ناس ِ مسلمان به خصوص عامهء عرب رااندکی می گشاید و آنان را به هیجان می آورد. ملایان حاکم بر ایران با برپا داشتن تعزیه ای که طی آن اسطورهء «شمشیر اسلام» در برابر اسطورهء «غرب کافرکیش» و به ویژه «اسطورهء انگلیس لعین و بدکار» برافراشته گردد ، لذت بسیاری به توده های مسلمان عرب می چشانند و زخم های ناسور تاریخی آنها را التیام می بخشند و برای خود محبوبیت می خرند و از آن نیرو می گیرند .

به هر حال چنین معرکه گیری ها بیش از هرچیز به کار عوام فریبی های ضدمغربی و جلوه فروشی های به قول خودشان ضد استکباری و به قول «بعضی رفقا» ضدامپریالیستی می آید.

بنظر میرسد که صحنه گردانی سینمایی که به بازیگری چند ملوانان انگلیسی و کارگردانی ملایان ایرانی در انظار جهانیان اجرا شد ، نیز یکی از همین بازی های 28 ساله بود و قطعاً آخرین آن هم نخواهد بود.

البته به احتمال زیاد جنگ نفت و نزاع بر سر ِ ثروتی که در حواشی اروند رود و در اطراف و اکناف مرزهای ایران و عراق زیر آب ها و خاک ها مدفون است در این ماجراجوئی بی تاثیر نبوده است زیرا منافع و منابع نفت و گازی که در خطوط مرزی ایران و عراق موجود است بی شک هم برای استعمار مغربی جاذبه انگیز و رؤیا آفرین است و هم برای ملایان نوقدرت و نوکیسه ای که اجاق حکومتشان به آتش نفت و گاز شعله ور است


لاريجانی نماينده ارشد مذاكرات هسته ای جمهوری اسلامی بتازگی اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهای غربی است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟


پاسخ

نمیدانم از چه زیگنالی سخن می گوئید. ما ایرانی ها هرگز نباید این سخن «امام و رهبر و پیشوا» و بنیان گذار نظام را فراموش کنیم که به روشنی فتوی داده است که « هرجا منافع نظام ـ یعنی حفظ نظام و نه منافع ملت ایران ـ حکم کند ، احکام اساسی و اصول دین (یعنی احکام و فرامین خدا و پیغمبر ) را هم باید ملغی انگارید و زیر پا نهید» و اگر لازم بود با آنها استنجا کنید.

بر اساس ِ همین فرمان و بر مبنای همین حُکم ، حضرت مرحول ، خود زهر شکست در جنگ ِ ایران و عراق را نوشید و نوشیدن جام زهر یا هر نجاست دیگری را بر جانشینان خود حلال فرمود و واجب کفایی دانست.

پس آنچه از نگاه شما زیگنال ارزیابی می شود عین «حکم و فتوای امام» است و تا زمانی که چنین حاکمیتی بر مقدرات و سرنوشت ملت ایران فرمان می راند ، هیچ اصول و هیچ قاعدهء اخلاقی و شرعی و عرفی و انسانی در جهان موجود نیست که به نفع حفظ حاکمیت ملایان قابل فروش و معامله نباشد. نظامی که قطب نمای سیاسی خود را بر فتاوی آیت الله خمینی تعبیه کرده است ، در فروش ایران و منافع ملت ایران و برباد دادن هست و نیست ِ او ـ به شرط آن که به حفظ و استمرار حکومت ملایان کمک کند ــ همچنان که بار ها شاهد بوده ایم ــ ذره ای درنگ نخواهد کرد. پس در توضیح «زیگنال» های این نظام به این بیت نظامی گنجوی بسنده کنیم که گفته بود:

گر ملک این است و گر این روزگار

زین دِه ِ ویران دهمت صدهزار

!

در حال حاضر چه تحليلی از افكار عمومی داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخی از احزاب و نهادهای چپ در اروپا بنوعی همسوئی با رژيم ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهای جنگ افروزانه رژيم جمهوری اسلامی را كه ميتواند فجايعی غير قابل جبران بلحاظ انسانی و اقتصادی ببار آورد، ناديده می انگارند


پاسخ


تا آنجا که من می دانم در ایران یک اجماع ملی به نفع صلح موجود است.

البته بخش نسبتاً وسیعی از مردم ایران نیز در اثر تبلیغات ملایان به دام فریبی افتاده اند که مسئلهء صنایع هسته ای را با تردستی و شیوهء خاص گردانندگان این نظام تا حد یک مسئلهء حیثیتی وملی در ایران ارتقاء داده و تا حدودی حمایت بخشی از مردم رادر دفاع ازسیاست های ماجراجویانه و خطرناک قشری ترین و متحجر ترین نیروهای استبدادی حاکم جلب کرده است. با اینهمه در ماه های اخیر،خوشبختانه مردم ایران یا دیدن لجام گسیختگی های یک روانپریش نادان خرافاتی ــ که قبای ریاست جمهوری این نظام به نحو مضحکی درخور و برازندهء قامت اوست ــ ونیز با نگریستن و اندیشیدن درباره آیندهء ایران و سرنوشت هولناک ملتی که فرمان ِ قطار بی ترمزش در دست ِ مشتی جن زدهء کف به دهان ِ بی مسئولیت افتاده است، به خود آمده اند وروز به روز آگاهی ملی در زمینهء مشکلاتی خطیری که حکومت ملایان ایجاد می کند و ماجرا هایی که می آفریند، هردم افزونتر و گسترده تر می شود.

اعتراضات وجنبش های صنفی ومطالباتی معلمان کارگران ونیزحرکت های اعتراضی زنان ایران و حضور فعال جنبش دانشجویی در سراسر کشور ، خود نشانهء گویای وجود و بروز و گسترش این آگاهی ها نیز هست.

این جنبش های مطالباتی پیش از هرچیز میوهء آگاهی اند و دربنیاد و به گوهر، ظهور و نمود اعتراض مردم ایران به استبداد دینی حاکم اند و معترض به پدیده ها و محصولات شوم وسیاست های ویرانگر واقدامات ضدفرهنگ و ضد اخلاق و ضد پیشرفتی هستند که ثمرهء ناگزیرو محتوم این نظام ناهمزمان (آناکرونیک) و ضد ایرانی ست.

جهانیان نیز چنانچه ، متأثر از تبلیغات و منافع قدرت های اقتصادی و سیاسی کشورهای متبوع خود نباشند ، به گوهر عدالتخواه و طالب صلح اند.

آنچه می ماند رساندن اطلاعات واقعی و صحیح جهت گسترش شناخت و آشناکردن جهانیان با چند و چون شرایطی ست که زمینه ساز تهدید های نظامی اند وطبل و شیپور جنگ را پر طنین تر و کرکننده تر می سازند.

می باید تصویر درست و روشنی از ایران و حقیقت ملت ایران و موقعیت او در برابر ستم و جور ی که حکومت ملایان بر او تحمیل می کند به جهانیان ارائه شود گسترش چنین اطلاعات و آگاهی هایی در سطح افکار عمومی جهانیان و وجدان های بیدار بشری هرگز به خودی خود فراهم نمی شوند. از این رو نخستین کسانی که می باید در ایجاد این آگاهی ها بکوشند مردم ایران و بخصوص ایرانیان برونمرزی (تبعیدی و مهاجر) اند.

خاصه در میان آنان نقش کسانی که در زمینه های علمی یا اقتصادی نقش برجسته یا موقعیت درخشان تری یافته اند بسیار اهمی تدارد و می توان گفت که وظیفهء انسانی و ملی آنان است که دین خود را در این خصوص نسبت ملت ایران و میهن خود ادا کنند.

ایرانیان باید با تمام توان در برابر جنگ افروزی بایستند چه در داخل و چه در خارج از کشور.

در داخل ایران هرچه انتقادات و اعتراضات نسبت به لجام گسیختگی ها و ترمز دریدگی های روحانیت نادان و خشونت طلب حاکم پر رنگ تر و توانمند تر گردد به همان نسبت فاجعهء جنگ از کشور ما دورتر خواهد شد زیرا تضعیف استبداد دینی و تقویت جنبش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی در ایران، زمینه های جهالت و تند روی و جنگ طلبی را محدود و شرّ اشرار جنگ طلب داخلی را از سر این کشور دور تر خواهد ساخت.

بنا بر این کارساز ترین نیرویی که می تواند خطرجنگ وخطر نابودی ایران را به خردمندانه ترین و کم هزینه ترین روش ها کاهش دهد و به مرز صفر برساند همانا قدرت لایزال انسان های ایرانی و نیروهای کارساز ملی است.

کس نخارد پشت من ، جز ناخن انگشت من!

در این خصوص هرگونه اعتراض اجتماعی و صنفی و عقیدتی در برابر نظام استبدادی حاکم، به گوهر از عنصر صلح طلبی مشحون است ، زیرا هرگامی که استبداد به عقب بردارد گامی ست که نادانی و ماجرا جویی در جامعه ما به عقب نهاده است . پیداست که وجود دموکراسی و مشروعیت نظام سیاسی مبتنی برحاکمیت ملی ، موقعیت ایران را در برابر جهانیان تقویت خواهد ساخت و عنصر خرد و تدبیر و اجماع ملی را بر امور خطیر مربوط به سیاست های داخلی و خارجی کشور جاری و حاکم خواهد گردانید و بداندیشی های سیاست های استعماری و منفعت جویی زورمندان و قدرتمداران جهان معاصر را در برابر ملت ایران محدود و تابع قواعد و قوانین پذیرفتهء بین المللی خواهد ساخت.

پس آن نیرویی که می باید کمر همت بر میان بندد و سایهء جنگ و شومی و پلشتی و استبداد را از ایران دور سازد از هیچ منبعی جز آگاهی و اراده ملت ایران سرچشمه نخواهد گرفت و خوشبختانه در ملت ایران چنین توانمندی و پتانسیلی موجود است و در سراسر تاریخ کشور ما واقعیت یافتن و به عمل در آمدن ِ این توانمندی و این نیروی مکنون

و متمرکز هرگز تا این اندازه فوریت نداشته و ضرورت نیافته بوده است



محمد جلالی چیمه (م.سحر

فروردین 1386

۲ نظر:

babakgoshtasbi گفت...

به نوع ایرانی خود درود بر شما

babakgoshtasbi گفت...

تنها میگویم...درود یر شما