........................................................
عجیب است این
دوستانی که در فضای سی و چند ساله حکومت دینی و با تکیه بر پیش زمینه فرهنگی و ایدئولوژیک
اسلام سیاسی (که
متأسفانه ایرانیها در آن پیشگام بودند )کتاب خوان شدهاند و چشم و گوششان اندکی
نسبت به ده سال نخستین حکومت استبدادی ملایان بازتر شده و تا حدودی دل به مفاهیم
مدرن و انسان گرایانه از نوع حقوق بشر و آزادی فردی یا دموکراسی (هرچند آن را با
پسوند دینی میآلایند) دادهاند و حتی در این زمینه و در دفاع ازین ارزشها تلاش
هم کردهاند یا میکنند، باز هم مواقعی که دربرابر پرسشهای اساسی قرار میگیرند،
به همان شیوههای کهنهای متوسل میشوند که ملایان و متولیان دین در ایران
همواره خبره و متخصص آن بودهاند. آقای گنجی از ابتدا تا انتها میکوشید سخنش
درچارچوب دفاع از تقدس اسلام (ونه همه ادیان) باقی بماند و آزادی بیان را هم میپذیرفت
به شرط آن که خود را در برابر آنچه که مسلمانان شیعه (آنهم متولیان دینی و نهاد
روحانیت) مقدس میشمارند منحل کند و اظهار وجود نکند. با آنکه ایشان هرگز نگفت
مخالف آزادی بیان برای پرداختن به مقدسات دینی ست، اما با پیچاندن بحث و ورود در مسائلی کاملا بیارتباط با موضوع ، میکوشید که از پاسخ صریح بگریزد. یک نوع سفسطه
در کار وی بود که نشان میداد او شاگرد با استعداد مغالطه کاران روحانی و نیز ایدئولوگهای دینی و نظریه پردازان
اسلامیسم سیاسی ایران معاصر (از نوع بازرگان و شریعتی و سروش) است. مخصوصا مغلطه و
سخن انحرافی او که صرفا برای گریز از تأیید گفته های برحق و غیر قابل نفی هم سخنانش در
جلسه طرح میشد تکرار موضوع هلوکاست و ممنوعیت «تمسخر هولوکاست در غرب» بود که آنرا در برابر «اسلام هراسی» (که البته
واقعیت دارد و با توجه به آنچه در سه دههء اخیر دیده شده بسیار هم به جاست) یا« اسلام ستیزی » قرار میداد و متأسفانه نه آقای مجری و نه هم سخنان ، هیچکدام به او یادآوری نمیکردند
که این دو از یک جنس نبوده و در نتیجه قابل قیاس نیستند. اصولاً هولوکاست یک فاجعه تاریخی ست که پیش چشم مردم
اروپا اتفاق افتاده و بخشی از قربانیان یا خانواهای مرتبط با آنان هنوز زندهاند.
این یک جنایت سیاسی و یک نسل کُشی عظیم و غیر قابل تصور مبتنی برنژاد پرستی و فاشیسم
بوده و یک ماشین عظیم دولتی مدرن (آلمان نازی) مجهر به تکنولوژی کشتار قرن بیستمی
(از همان تکنولوژی ها که در اختیارخمینی هم بود و میراث خواران او می کوشند تا
پیشرفته ترش را هم به چنگ بیاورند !) ـ و نه شمشیر و نیزه ـ به طور سیستمانیک چنین
جنایت دهشتناکی را بر ضد شهروندان کشورخود و بخشی از یهودیان اروپایی (به جرم یهودیت)
یا کولی ها سازماندهی کرده و به دنبال «راه
حل نهایی»
یعنی حذف و نابودی کامل یکنژاد (دین ونژاد و فرهنگ ، همه را با هم یکی می شمردند و نام آنرا« نژاد
یهودی» نهاده بودند ) بوده است. چنین
اتفاقی اصلاً ازهیچ بُعد ی و از هیچ منظری با اسلامیسم سیاسی (که بسیاری کسان خیلی
آگاهانه واز سر مغلطه ، مدام از آن به
عنوان «اسلام» نام میبرند و سراسرا تاریخ چهارده سده ای تمدن و مدنیت
و فرهنگ را که شریعت اسلام تنها
گوشهء کوچکی از آن است ، هزینهء توجیه یا دفاع از آن می کنند!! ) قابل قیاس نیست
و متأسفانه حتی طرح چنین قیاسی میتواند تنها حاکی از افکار ضد اسراییلی (یا حتی
ضد یهودی) گوینده معنا شود و موجب شود که شنونده تصور کند ، خدای ناخواسته او فاقد همدلی و همدردی با قربانیان نازیسم است و اینچنین همهء آن دعاوی اعتقاد به برابری ادیان یا آزادیخواهی ایشان را هم زیر سئوال ببرد. ـ
هولوکاست هولوکاست است و اتفاق افتاده و انسانیت از آن زخمی خورده که التیام پذیر
نیست و وجدان انسان غربی هنوز از جراحت آن مینالد. این یک ارزش اخلاقی و بنیادین
است که حُرمت قربانیان نازیسم نگاهداشته شود. و این حس بسیار قوی وجدان انسان ها نسبت
به فاجعه هولوکاست در مغرب بدل به قانون شده است زیرا هنوز نازیها
هستند ونژاد پرستی ضد یهود در غرب زنده است. نمیتوان اجازه داد که بیحرمتی نسبت به
قربانیان بزرگترین جنایت تاریخ بشر (به دلیل ابعادش) صورت گیرد اینجا اصلا آزادی
بیان کارهای نیست. همانطور که نازیسم به وسیله قانون کنترل میشود و تروریسم به
وسیله قانون منع میشود، اهانت و دشنام به آنها که در کورهها سوختهاند نیز منع
قانونی دارد. اما اسلامیسم سیاسی چیز دیگری ست، اولاً قربانی نیست، و مهاجم است
ثانیاً در ایران و افغانستان و بسیاری کشورها (به ویژه ایران) جنایت ها و بیداد ها
کرده است و میکند ثالثاً یک ایدئولوژی خشونتگرا و فوق العاده عقب مانده و ضد غربی
و ضد دموکراسی و ضد آزادی و ضد دانش و دانایی و خرد بشری ست. رابعاً صدها بمب در این
سی و چهار سال ـ پس از تسلط خمینیسم بر ایران ـ در شهرهای بزرگ اروپایی منفجر کرده
و هزاران تن را کشته و زخمی کرده است. خامسًا با تبر، زن و مرد و کودک را گردن زده
است و تصویر این خشونت غیر عادی و بیمارگونه درجهان پخش شده است (در الجزیره و در
افغانستان و در سودان و درخیلی جاهای دیگر) سادساً تروریستهای حکومت خمینیستی به
همه جای جهان رفتهاند تا مخالفان مبارزان هنرمندان و اندیشمندان ایرانی را ترور
کنند و کردهاند. اسلامیسم با کارد آشپزخانهء دکتر شاپور بختیار سر او و منشیاش، سروش کتیبه را بریده و اینها را ّغربیها دیدهاند.
۱۱ سپتامبر و دیگر جنایتهای
بزرگ اسلامیسم سیاسی هم چندان در ذهنها حک است که اصلا لزومی به یادآوری ندارد.
در چنین وضعی شما با چه «اعتماد به نفسی» آقای گنجی دست به چنین قیاس مع الفارقی میزنید؟
هی هولوکاست هولوکاست کردن که خمینیگری را تبرئه نمیکند. ضمنا شما جواب سئوال
آخر آقای کلانتری را ندادید که پرسید: «آیا من میتوانم از شما بپرسم که چگونه به پیامبری
اعتقاد دارید که دستانش به خون آلوده است؟»ـ
یک سئوال هم من
دارم و آن این است که : نگرانی شما در برابر اهانت به اسلام ، آیا شامل حال مسلمانان غیر شیعهء دوازده امامی
هم میشود؟
اگر چنین است
شما باید اول مبارزه ضد اهانت به اسلام را از همان ایران خودمان شروع کنید. اول
آن آخوند «دانشمند» جاهل را که بر منبر در قم و اصفهان سنیها را حرامزاده میخواند
از منبر پایین بکشید. (اسمش دانشمند است و صدها از این گونه «دانشمند ها» بر منبرها و در برابر دوربین تلویزیون های
حکومتی ایران به هرزه درایی و اهانت به
دیگر ادیان و باورها مشغولند.)
قانونی
بگذرانید که لا اقل به عمر و ابوبکر و عثمان ( که از خلفای راشدین و بزرگان اسلام و
جانشینان پیامبر اسلام و جمع آورندگان قرآنند و فتح بزرگ اسلام عربی به یمن آنها
صورت گرفته و اگر آنها نبودند اصلاً اسلامی در کار نمی بود یا در مدینه باقی می
ماند) ، فحش ندهند و مترسک نسازند و
نسوزانند و بدینگونه به 95 درصد کل مسلمانان (اکثریت مطلق) توهین نکنند و نیز حسینیه
درویشهای شیعه را بر سرشان خراب نکنند و با شیعیان اسماعیلی و زیدی و دیگر شُعب شیعی یا غیر شیعی در اسلام ، اهانت نکنند . (دفاع از عدم اهانت به بهائیان پیش
کش!) .
ببینید چگونه دفاع خود شما از اسلام هم در برابر اهانت کنندگان مشمول قانون یک بام و دو هواست.
آقای گنجی
اجازه بدهید ما همچنان شما را دوست بداریم اینهمه سفسطه و توجیه نفرمایید یک کمی
روراستتر باشید. این اواخر میبینم خیلی مسائل را میپیچانید. هیچ منفعتی برتر و عزیزتر از حقیقت و حقانیت آزادی ملت ایران
از چنگال خونین اسلامیسم سیاسی نیست.
جناب گنجی. در این دعوای کاذبی که تنور ملایان
حاکم بر ایران را گرم نگاه می دارد ، جانب آزادی و جانب عدالت و جانب آیندهء ملت ایران را بگیرید. آینده ای که ملایان آزمند و خودکامهء شیعی در ایران ، آن رادر گرو قدرت صنفی خود دارند و خدا و دین و
مقدسات ، همه در خدمت «حفظ نظام» در
چنگال آنها، ابزار آلوده و خونینی بیش نیستند.
م.سحر
پاریس 30.5.2012
۱ نظر:
با درود:بسیار بجا و منصفانه بود.با در نظر گرفتن سوابق یونیفورمی جناب گنجی در ارگانی که مسئول کشتار و غارت ملت ایران است و ایشان نه خود را از آن پست و سمت فارغ نموده و بدین جایگاه فعلی رسیده است بلکه نظراتی هم دارد که او را مرتد به اسلام عزیز نموده است.در همین حد کافی است برای او.باید نظرات ایشان با جناب عبدی- خلجی و یا دیگرانی که دارای پیشینه نرمال بوده اند متفاوت باشد.ای کاشک از آن موسسه آدم کشی باز افراد دیگری با همین مشخصات بیرون بیاید.
ارسال یک نظر