۲۴ مرداد ۱۳۹۱
مسافر
دارد ز حسرت بستر و بالین مسافر
ظلمت دعا می گوید و آمین مسافر
گاهی به تاریکی نهد چنگی به دیوار
بی همرهی ، در راه ِ بی تأمین مسافر
بیداری اش را می سپارد با خیالی
باشد که خوابی را کند رنگین مسافر
در کاروان ـ بی کاروان ـ تنها تر از دل
بر دوش باری می بَرَد سنگین مسافر
گاه از اجاقی خُرد ، یا خُردک شراری
شورِ درون را می دهد تسکین مسافر
گاهی سری در چشمه ساری می بَرَد تا
نوشد به یادِ چشمه ای نوشین مسافر
سرگشته چون گویی ست تیپاخورده در باد
افتاده دور از نطع، چون فرزین مسافر
هرگز نمی گوید : «کجا سرمنزل اوست؟»
یا« چیست او را مذهب و آئین ؟» مسافر
با راه عهدی دارد اما ، خود نداند
کز کین گریزان است یا از دین مسافر
تنها چراغی می فروزد در وجودش
از جنسِ نورِ ماه یا پروین مسافر
چون اُرفهء+ شاعر پی ِ دیدار محبوب
دیوان خود را می کند تدوین مسافر
از منزلی تا منزلی پیدا و پنهان
یک لحظه آرامش ندارد این مسافر
............................
+
اورفه بزرگترین شاعر میتولوژیک و بزرگترین نوازندهء اسطوره ای چنگ در فرهنگ
اساطیر یونان او برای بازگرداندن معشوق
سفری به وادی مرگ می کند و اما درلحظه ء آخر به واسطهء شتاب دردیدار یار، ناکام
می ماند .
م.سحر
12/8/2012
.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر