۱۰ اسفند ۱۳۹۱
حضور رایگان
................................................................................
حضور رایگان
مذهب چه حضور ِ رایگانی دارد
مغزی سبُک و بار گرانی دارد
هر بازرگان از آسمان آورده ست
کالایی و هر گوشه ، دکانی دارد
□
هرکس سرسوق دکّه دار است امروز
دیگ ِ جَلَبش بر سر ِ بار است
امروز
گوید که متاعِ آسمانی دارد
دامش به کف، و پی ِشکار است
امروز
□
تا اهل زمانه اینچنین نادان
است
فرمانِ خدا در کف شیادان است
چاووش بهشت ، راه دوزخ پوید
درقافله روحِ عقل ، سرگردان
است
□
تا معدهء اهل دین جهان اوبار
است
ظلم است که با تیغ خدا درکار
است
بر گِردِ سراب ، آنچه بینی وهم
است
وز دستِ فریب آنچه کِشی آزار
است
□
تا چند چنین گوش به منبر بندی
؟
بر خویش ، دریچهء خِرَد بربندی
؟
یا بارکشِ غولِ بیابان گردی
یا شرم و شرف به کیسهء زر
بندی؟
□
تا گاو تو را در آسمان می
دوشند
بر نطع ِ زمین خون تو را می
نوشند
از کِشتهء عمر ِ تو کفن می
بافند
خود لیک قبای پرنیان می پوشند
□
ای مرغ ، منه که بال و پر چینندت
چون میوهء کال ، بی ثمر چینندت
آن دانه مشوکه تا به کِشت
افشانند
زاغانِ سیه ز خاک بر چینندت !
□
تا دین ، عاری ز کینه توزی
نشود
غم ها شود و نشاط روزی نشود
ایمان و خدا ، رها ز بیداد و
فریب
تا منبر جهل را نسوزی ، نشود !
□
آن دین که به جز حُکمِ تبهکاری
نیست
رودیست که جز لجن در او جاری
نیست
این مدعیان رستگاری رهشان
غیر از آداب مردم آزاری نیست !
دین پیشه شدند و تیشه بر
ریشه زدند
وز بهرِ خدا تکیه بر این پیشه
زدند !
بستند و شکستند و به یغما بردند
زین شیوه شرر به جانِ اندیشه
زدند
م.سحر
23/2/2013
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سپاس استاد
ارسال یک نظر