۱۵ شهریور ۱۳۹۲
تبر بر دستشان اللهُ اکبر
تبر
بر دستشان اللهُ اکبر
جهان
را عرصۀ نیرنگ بینم
علی
را با عمر در جنگ بینم
در این
میدانِ بیرحم ِ توحش
خدا،
شیطان شد و دین آدمی کُش
به
سرهای خران شور حسینی ست
یقین
این آتش از گور خمینی ست
به
دورانِ فلان ابن فلانها
رذالت
زد به مغز استخوانها
فلان
ابن فلان ابنِ خدایند
اذانِ
کین و وحشت را صدایند
امامند
و امامند و امامند
اذان
کین و وحشت را به بامند
برآرند
از مُغاکِ تیرگی سر
تبر
بر دستشان اللهُ اکبر
تبر
بر دستشان آیات قرآن
چنین
قاطع به کف دارند برهان
چنین
قاطع که قطّاع اُلطریقند
جهنم
پیشه درکار حریقند
جهنم
پیشگانِ راستی سوز
پلشت
اندیشگانِ پستی آموز
ز دین،
دستار و تیغِ کینه در دست
بهائم
خوتر از آن زنگی مست
به
منبر بر، خدا جوی و خداگوی
به
خلوت بر، کژاندیشانِ بدخوی
نمیدانید
با ایران چه کردند
که
هرگز رفتگانشان بر نگردند
اگرماندند
انسان در امان نیست
چه
گویم؟ بیش ازین تاب ِ زبان نیست !
م. سحر
۶/۹/۲۰۱۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر