۲۴ آبان ۱۳۹۳

هیچ / غزل













......................................


هــــیــــــــــــچ

مرا تو از دل من بی‌خبر، به هیچ مده !
اگرچه دادی، ازین بیشتر به هیچ مده !
به هیچ می‌دهی و هیچ می‌بری با خویش
مرا به سودِ چنین مختصر به هیچ مده !
چه غیر هیچ ستانی زهیچ خواهانت؟
نظر به هیچ دهندت، نظر به هیچ مده !
نبود هیچت از ین هیچ کار، هیچ هدف
هدف ز هیچ مجوی و هدر به هیچ مده
تو را که عاقبت از بطن هیچ، هیچ نزاد
زیان مخواه و عنان ضرر به هیچ مده !
در این سفر که زهیچت به سوی هیچ برَد
به هیچ مرحله، زادِ سفر به هیچ مده !
شبی دراز نهادی نظر به راهِ سحر
کنون طلیعۀ صبحِ سحر به هیچ مده !

م. سحر

۱۴/۱۱/۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست: