۰۶ آذر ۱۴۰۳

دست اتّحاد

دستِ اتّحاد

    


گر دستِ اتّحاد ندارید؛

جز شوقِ انقیاد ندارید

غیر ازهوای خوردن وخفتن 

با طبلِ پُر ز باد ندارید

سطری زسرگذشتِ جگرسوز

از رفتگان به یاد ندارید

زینسان که بَرده وار مُریدید

جز رهزنان ، مُراد ندارید

خندان به یُمنِ صورتکی شاد

امّا روانِ شاد ندارید

با عشق ، جز دروغ نگویید

با عقل ،  جز عناد ندارید

جز در خود،  انطباق نجویید

جز بر خود،  اعتقاد ندارید

از همرهی نجات نخواهید

کزهمدلی نهاد ندارید

هریک در آن «من»ی که شمایید

جز قصدِ انجماد ندارید

زین راهِ کژ گزیده ز مبداء

راهی به عدل و داد ندارید

همواره دست بستۀ ظلمید

چون دستِ اتحاد ندارید

پاریس / م.سحر     


۱ نظر:

ناشناس گفت...

هزاران درپد به جناب م.سحر .مرد حقیقت و مبهن و مردم دوستی .مدتی طولانی است در سایت گویا کامنت نمی‌گذارم بدلیل خطا های بسیار سایت که از نوشته سرا پا حقیقت شما در مورد چپه شده سابق اعتمادی نظرم را بنویسم . چون شما و دیگرانی که وجدان دارند از پشیمانان پنجاه و هفتم . و انسان شرم می‌کندد نخست از ماده گرا و پول پرستی شهرام شارلاتان است که اگر دیگران هم عنوان را به کار میبرند سالها پیش به او داده ام دیگر این شارلاتان دیگر اعتمادی که چون او پول هر جاباشد بو می‌کشد سگان و مردار .چون پسرک شیاد تر از خودش که سر در آخور هنرمندی کرده است که متاسفانه ضرر و زبان اخلاقی و هنری اجتماعی خود را نمی‌داند ابراهیم نبوی را از نزدیک در شیراز می‌شناختم آنچه این خانم به او بست نبود جیره خواری اش از همان دانشجویی در شیراز شروع شد نزدیکترین دوستانش اعدام شدند و او سر در باسن آخوندها کرد و حالا گوگوش خانم ارجش مینهد کیمیایی اش نیز سر در باسن آخوندها بود . بگذریم . ما مردمی بی شرافتیم بی وجدانی دزدیم منفعت فردی طلبیم به جمع فکر نمی کنیم مگر که بیگانگان یکی را با جبهه ناملیونبه میدان بیاورند بزرگش کنند به ماه بفرستند اتفاقا دوستی از نبوی که اعدام شد همان شبماه نشین شدن خمینی فریاد میزد احمق ها این چه کاری است ماه هر شب همین بوده و خواهد بود