چشمه ای در سبزه زاری یافتم
پاک و عریان آفتابی سبزتاب
دل به دریا می زد و آتش در آب
در نگاهت با فروغ ِ آشتی
باده ای مست و گوارا داشتی
ای که دیدارت بهارانند، خوش
دیدگانت نوشبارانند ، خوش
تشنه جان مائیم و چشمت می فروش
جام ِ ما پرباده کن زان شهد ِ نوش
با نگاهی بر نگاهت دوخته
وین کلام از مولوی آموخته ؛
تشنه کامانیم و از چشم ِ تو مست :ـ
پاریس 11/12/1994
م.سحر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر