۲۱ فروردین ۱۳۹۱

حافظ کیارستمی



حافظ کیارستمی  
و
«شکسپیرایوسن لوران »
         
  از یادداشت های فیسبوکی     م.سحر

هنگامی که نوشته آیدین  آغداشلو را  در ستایش کتابی که به نام «حافظ کیارستمی »  خواندم ، یادداشت زیر را در حاشیه مطلب نوشتم . (نخست یادآوری می کنم که این مناظره اینترنتی یک سال و نیم پیش در فیسبوک  وقوع یافته و من برآنچه نوشته ام ، نکته ای نیفزوده و چیزی نکاسته ام.):

« حافظ کیارستمی یک شارلاتانیسم کاسبکارانه دیگر است از ایشان.
ایشان اسم خودشان را تبدیل به مارک کرده اند و و از بسته بندی کردن میراث ملی ایرانیان و فروش آن و پول در آوردن هم ابایی ندارند. به کیارستمی نیامده که به طرف حافظ برود.
حافظ کیارستمی چیزی ست شبیه شکسپیر ایو سن لوران یا دانتهء پیرکاردان.»

دوستی که نوشته آغداشلو را به اشتراک نهاده بود ، خیلی دوستانه نظر مرا محترم شمرده بود و گفته بود که اتفاقا قصدش از طرح  مطلب به اندیشیدن است  و از نقد دوستان استقبال خواهد کرد.

ازین رو من هم یادداشت زیررا نوشتم که نشانگر نظرگاهم در باره کتابی بود که اخیرا با نام «حافظ کیارستمی» بسته بندی  کرده و وادرد بازار کرده بودند:
نوشتم :

«آقای آغداشلو توجیه می کنند. اسم این کارها درمذهب مختار ما ایرانی ها در این دوران انحطاط نان قرض دادن است.در هیچ جای دنیا یک فیلسماز ، هرچند مشهور،  دست به تکه پاره کردن آثار کلاسیک که پایه و بنیان فرهنگی یک ملتند نمی زند،  صرفا به خاطر این که اسم دار است و اسم او کتاب را به فروش می رساند و ناشر حریص را پولدارتر می کند و بازار فیلمساز را هم رونق تازه ای می بخشد. چنین افتضاحات فقط در کشور گل و بلبل ما پیش می آید که حکومتی داریم که پنج شش هزار سال میراث تمدن را در اختیار باندهای قاچاق گذاشته است و مافیای دولتی در اطراف سیت های چندین هزارساله آرکئولوژیک به کمین نشسته و همه چیز محکوم به مصادره است. این وسط حکومت دینی ویترینی برای فریفتن فرنگی ها بازکرده به نام سینمای جمهوری اسلامی که سوگولی این ویترین و عروس خوش بر و رویش همین آقای کیا رستمی ست. آقای آغداشلو از شهرت و نامداری ایشان در خارج می گویند اما از این که این شهرت چگونه و در چه لابراتور دیپلماتیک و روابط اقتصادی کسب شده است سخنی به میان نمی آورند. آقای کیار ستمی هنرمند با استعدادی است ولی فریبکار و کاسب با استعداد تری ست. سینمای ایشان فستیوالی و گلخانه ای ست و نقشی در جامعه ایران ندارد. تاره مال خودش هم نیست و مکتبی ست که ایشان مصادره کرده اند. آنرا که خبر شد خبری باز نیامد. سینمایی که ایشان مدعی اش شده اند پایه گذارانش سهراب  شهید ثالث ، کامران شیردل ، امیر نادری  و بهرام بیضایی هستند. اولی در غربت دق کرد . دومی را ازفیلم و سینما و هنر یعنی از زندگی خلع ید کردند و سومی  در آمریکا در عزلت و فراموشی به سر می برد و چهارمی که استاد همه بود در وطن خویش غریب زیست و نگذاشتند که فرهنگ ایران از خلاقیت و دانش و بینش او برخوردار شود. جامعه ایران هیچ بدهی به کیارستمی ندارد. ایشان شعر نمی فهمند و حافظ درست نمی توانند بخوانند و اجازه ندارند اسمشان را که بدل به مارک کرده اند وسیله بسته بندی و پولسازی با دیوان حافظ یعنی زبان دل مردم ایران کنند. آقای آغداشلو هم حق رفاقتشان را جای دیگر ادا کنند.»

پس از این نوشته جمعی از عابران به نظر تأیید نگریسته بودند و دوسه تنی هم از نوشته من انتقاد کرده بودند و تنی از آنان بر شهرت بین المللی عباس کیارستمی خیلی تأکید کرده بود ودیگران را از انتقاد به چنین شخصیتی که شهرهء آفاق است و خارجی ها برایش یر و دست می شکنند و قدر می شناسند و بر صدر می نشانند ، منع فرموده بود وکار ایشان را مورد تأیید بهاء الدین خرمشاهی  دانسته بود که خود حافظ شناس مشهوری ست  و با اشاره به مقدمه ایشان  و به نقل از ایشان از زبان آرتور  رامبو گفته بود : "می باید مدرن بو" د و بدینگونه ، اقدام کیارستمی را"مدرن و درخدمت مدرنیته" دانسته بود و ازین گونه سخن ها .
پاسخ من به سخنان این عابر دلبستهء کیارستمیسم و خرمشاهیگری  چنین بود :

«مدرنیتی که بهاء الدین خرمشاهی علمدارش باشد و از آرتور رمبو برایش آیه نازل کند ، کاسبکاری چون کیارستمی هم باید گارانتی و مارکتینگش بشود. بهاء الدین خزمشاهی یک مرتجع خمینیست است که سر سفره خون آلود حکومت ملاها پروار شده او آنقدر مرتجع است که حتی بر علیه عبدالکریم سروش فتوای ارتداد می دهد. عجب دنیایی داریم ما!! کیارستمی چون شهرت دارد و اروپایی ها به او جایزه می دهند و نفت می برند ، حق دارد حافظ را به اسم آرتور رمبو بسته بندی کند و دکان ناشر و خودش و مقدمه نویسش را رونق بدهد و دیگران  باید ساکت باشند چون اکیرا کورا ساوا از سوررئالیسم زندگی ما ایرانی ها که در فیلم های نیمچه واقعگرای کیارستمی منعکس شده است به نظرش شاهکار آمده است. شاید اورسن ولز و آیزانشتین هم زنده شوند و به کیارستمی بگویند بارک الله اما من به عنوان ایرانی و اهل فرهنگ و ادب و شعر، احدی  را مجاز نمی شمارم  که با حافظ و سعدی ومولوی و فردوسی شوخی کند و کاسبی راه بیندازد ، بیرون از تخصص و توانایی اش
هرکسی را برای کاری می سازند.و کیارستمی را هم حکومت اسلامی برای دریافت جایزه های فستیوالی ساخته است .»

برخی دوستان پیشین یا افراد تازه وارد جسته گریخته در رد یا قبول مطالب سخنانی گفته بودند تا باز نوبت به آن آقای وکیل مبرز کیارستمی رسیده بود تا با یاد آوری  به به و چه چه گویی اسکورسیزی و کورو ساوا و چندتن دیگر از مشاهیر دنیای سینما ، مدلل و مسجل کند کیارستمی با بسته بندی کردن و انتشار من درآوردی از دیوان حافظ کار درستی انجام داده و نباید بر او خرده ای گرفت زیرا ایشان خیلی مشهور تر از آنند که حق دخالت در دیوان حافظ را نداشته باشند به ویژه آن که کسی چون خرمشاهی هم که به یمن ملایان متولی گری حافظ در ایران حکومت اسلامی بر عهدهء  اوست اختراع جدید کیارستمی را ستوده و بر آن مقدمه نوشته و بر کار او را به عنوان خدمت به مدرنیسم تأیید و مزد ویراستکاری دریافت کرده است.  سپس تأکید کرده بود که بله "به یزدان که گر ما خرد داشتیم " اینگونه مشاهیرمان را خوار نمی شمردیم و ازین نوع سخنان ....
پس از خواندن  مطلبی با چنین مضمونی  و نیز خواندن نظرات دوستان دیگر که برخی از سر لطف و همفکری،  اظهار محبت می کردند ، ناگزیر به ادامه ء بحث بودم زیرا نمی شود در برابر برخی خلقیات مداهنه گر ما ایرانیان که در این سالها رو به اوج نهاده  سکوت کرد و در برابر برخی فخرفروشی ها که پشتوانه شان پیش از آن که هنر و فرهنگ باشد سیاست های تبلیغاتی نظامی ست که نخستین قربانی او در ایران ، هنر و فرهنگ بود ، سخنی نگفت . ازین رو چنین نوشتم :


« اولاً کسی در مورد این که آقای کیارستمی سینما گرند و با استعدادند حرفی ندارد. این بازی های نبوغ و بازارگرمی های خارجی ها را هم البته نمی باید چندان جدی گرفت. اسکورسیزی یا کوروساوا هم هرچه می خواهند بگویند. ما نمی باید مدام چشممان به دهان خارجی ها باشد. بزرگترین فیلسوف اروپایی زنده در سال 1979 یعنی میشل فوکوی فرانسوی ، آنچنان از آیت الله خمینی ـ که  یک مرتجع جنایتکار دروغزن قرون وسطایی بود ـ  تعریف و تمجید کرد که غالب انتلکتوئل ها و انتلکتوئل نما های مدرن گرای ایرانی از سخن او به اوج لذت رسیدند. غربی ها دربارهء  فرهنگ ما ایرانی ها اطلاع چندانی ندارند و آنچه می دانند تصاویر کج و معوجی ست که در آینه های شکسته و بعضاً  دق از فرهنگ و جامعه ایران حاصل کرده اند. بر این بیفزایید مُد سازی های رایج اروپایی و «انتظار امام زمانی»  سبک هنری که در اینتلکتوئل ها و نمانکلاتورای غربی یعنی کارگزاران فرهنگی و هنری دول اروپایی موجودیت واقعی داردو. دنبال سبک تازه می گردند و دنبای فضای تازه. فضای زندگی ایرانی ها برای ما واقعی اما برای این ها سوررئال است. این ایتلکتوئل ها آنچه را در سینمای ایران می بینند به حساب نبوغ و خلاقیت فیلمساز می گذارند زیرا بر این خیال و در این توهم اند که آقای فیلمساز این صحنه ها را به قدرت خلاقه خود آفریده درحالیکه گوشه های کج و معوجی از واقعیات و روحیات فرهنگی و سنتی و اخلاقی ما هستند. این مکتب نئو رئالیستی سینما هم که پایه و مایهء جایزه های فستیوالی ست و به مذاق خارجی ها خوش امده میراث سی ـ چهل سال کار سینمای ایران است که کیارستمی یکی از شاگردان کوچک اما زرنگ و موذی آن است. او بزرگترین هنرش این بود که توانست در خدمت سیاست سینمایی و فرهنگی ملاها درآید.  ریش گذاشت و احتمالا به نماز جمعه رفت حتی برای احمدی نژاد نامه عاشقانه نوشت. چرا خودتان را به کوچه علی چپ می زنید؟ دهها هزار جوان ایرانی به ظلم و جور و به ناجوانمردی و در بیگناهی کامل قربانی این نظامند.
صدها سینماگر یا اهل ذوق بسیار با استعداد قربانی این نظامند. خیلی ها نتوانستند کارکنند مانع آنها شدند. دهها استعداد خارق العاده و برتر از کیارستمی میان آنهاست. خیلی ها نتوانستد کار کنند ، مانع آنها شدند . دهها استعداد خارق العاده و برتر از کیارستمی میان آنهاست. خیلی ها جلای وطن کردند. فرصت نیست  که لیست بدهم . چرا بت می سازید؟ استعداد کیارستمی به جای خود، اما سیاست فرهنگی ملاها که ویترین می خواست و دوست داشت که تصویر حاکمیت تروریستی و جهالت پرورش در انظارِ عمومی غرب بدل به نظام معقول اهل فرهنگ و مروج سینما باشد ، هم بی تأثیر در توفیق ایشان نبوده. هنر می جمله بگفتید و بت ساختید و پرستش کردید عیب آنرا هم بگویید و از صبح خمار هم یاد کنید . راست است که اگر ما خِرَد داشتیم اِله بودیم بِله بودیم. اما اگر ما خِرَد داشتیم سوختن صد ها استعداد ایرانی را می دیدیم و به پای کارگزاران فرهنگی یک نظام بیدادگر استبداد دینی بوسه نمی زدیم.ـ
از همه اینها گذشته کیارستمی حافظ را نمی می شناسد نه می فهمد و نه حتی می تواند از رو درست بخواند. ایشان حق ندارد یک بیت از حافظ را در دوصفحه کتاب بسته بندی کند تا حسابهای بانکی اش را تقویت کند و ناشر هم غلط می کند با حافظ تجارت می کند.
خرمشاهی هم حافظ را ـ به شیوه خودـ می شناسد و در این کار «ملا»ست.  اما او  یک آخوند مکلای بی شخصیت است که برای حاکمیت استبداد دینی کار می کند و کسی که طرفدار ولایت فقیه است  مدرن نمی تواند باشد. (تأکید می کنم)  وکسی که طرفدار ولایت فقیه است و سی سال تمام از نظام کشتار و شکنجه و سنگسار و از نظامی که نابودکنندهء نسل های ایرانی و فرهنگ ایرانی ست حمایت می کند ، نمی تواند حافظ وار فکر کند. و حافظ مُراد او نیست. مُراد آقای خرمشاهی امیرمبارز محمد مظفری ست. البته گاهی هم با شاه شیخ ابواسحاق لاس خُشگه می زنند ایشان و با شاه شجاع هم پالوده خورده اند . حافظ معلم انسان هاست و نه معلم همپالکی های خلخالی و خامنه ای.»

یکی از دوستان (س. پ) که در بحث  شرکت داشت و نظرات خود را با اینجانب همراه و همسو می دید با صمیمیت خاصی که از یادداشت های او برمی خاست ، جملهء زیر را نوشته بود :
«گاهی وقتها که نوشته های دوستانی مثل آقای جلالی را می بینم ،  امیدوار میشوم به سربرآوردن آینده ای روشن برای ایران و ایرانیان.»
در پایان جا دارد که در آرزوی او برای آینده روشن ایران  شریک باشم و از محبت او سپاسگزار

یادداشت :
فقط در اینجا و همین امروز یک نکته  معترضه راهم می افزایم و آن این که :
چنانچه شهرت بین المللی افراد به آنها اجازه دهد که آثار کلاسیک ایران را که پایه و بنیان فرهنگی یک ملت اند در کاغذ زرورق بپیچند و به شیوهء خود بسته بندی کنند، و با مقدمهء فضلای  ریشدار رسمی و دولتی  به بازار عرضه کنند،  درچنین صورتی آقایانی  همچون  مهدوی کیا و علی دایی  بیش از کیارستمی مجاز خواهند بود که شرکت تولید کتاب شاهنامهء مدرن  یا فروشگاه زنجیره ای  دیوان سعدی در سبک رامبو  سر ِچهار راه های بزرگ بسازند .

هیچ نظری موجود نیست: