۱۵ دی ۱۳۹۱
دربدرقهء دوست
در بدرقهء
دوست
یگانه
در دوستی ات یگانه بودی ای دوست
روشنگر آشیانه بودی ای دوست
دیریست که دوری از وطن خانهء ماست
رفتی و چراغِ خانه بودی ، ای دوست !
بدرقه
در رفتنِ تو نظر ز دور افکندیم
گویی دلِ خسته در تنور افکندیم
برگونه ز چشم ، اشگِ شور افکندیم
در بدرقه ات گُلی به گور افکندیم
گلی به خاک
هجران که نگاهِ رازناک افکنَدَت
وز جان ، نظری به جانِ پاک افکنَدَت ؛
چون رادی و دوستی بر آزادگی ات
رشگی بَرَد و گلی به خاک افکنَدَت
بی مرگی
در بدرقه ات که دردپیماییِ ماست
خاموشی ما زبان ِ گویاییِ ماست
شهری که ترا پذیره شد ، بی مرگی ست
شهری که تهی شد از تو ، تنهایی ِ ماست
م.سحر
پاریس ( کرتی ) 4 ژانویه
2013
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر