۱۸ تیر ۱۳۹۲

یادداشتی برای آنها که نخواهند فهمید چه می گویم

یادداشتی برای آن‌ها که نخواهند فهمید چه می‌گویم
......................................................................

ملا‌ها سی و چهار سال کار کرده‌اند تا بتوانند زنجیر تو را با آلیاژی ببافند که بیرون آمدن از آن موکول بشود به قطع پای تو
اما تنها درد در این واقعیت نیست
درد در این است که تو به زنجیر خودت معتاد شده‌ای 
درد بزرگ‌تر در این است که تو در کارخانه زنجیر بافی ملا‌ها استخدام شده‌ای و نان سفره ا ت از زنجیری که می‌بافی تأمین می‌شود 
درد بزرگ‌تر در این است که تصور می‌کنی زنجیرت را برای خدا می‌بافی ازین رو بر سر بشریت منت می‌گذاری و خودت رامؤمنی بر‌تر و تافته‌ای جدا بافته می‌انگاری

اما حواست نیست که ملا‌ها تورا از حیثیت و شرف انسانی‌ات خلع کرده‌اند
بنشین و در ختم خودت قرآن بخوان
شاید گشایشی شد و بدل به روشنفکر دینی شدی و توانستی سی چهل سالی را صرف تئوری انتخاب میان بد و بدترکنی و آنقدر حفظ نظام برایت به یک مسئلهء ناموسی بدل بشود که حفظ انسانیت و حفظ وطن و حفظ شرافت فردی و ملی‌ات از یادت برود. 
در چنین صورتی با وجدان راحت کار خودت را می‌کنی: فشار از پایین / چانه زنی از بالا
اما مراقب باش خیلی زیاد از پایین به خودت فشار نیاوری
چانه زنی‌هایت از بالا البته ثمرات فراوانی خواهند داشت: هم به توشعل و موقعیت و مقام می‌دهند هم بورس می‌آورند برایت، هم جوایز گوناگون بین المللی را نصیبت خواهند کرد. اگر هم به زندان ۵ ستاره خودی‌ها افتادی باکی نیست از همانجا ستاد تشکیل خواهی داد و رئیس جمهور تعیین خواهی کرد 
خلاصه هم خدایت را خواهی داشت
هم خرمایت را
شرف مرف هم اگر نبود باکی نیست
در بهشت از اینجور میوه‌ها زیاد پیدا می‌شود

الیس الصبح به قریب
بهشت در راه است


م. سحر
6.7.2013
..........................................
پا نوشت

این مطلب را یکی دو روز پیش روی فیسبوک نوشته بودم. به نظرم آمد شاید بد نباشد روی وبلاگ هم بگذارم که  احتمالا تعداد بیشتری خواهند خواند 

هیچ نظری موجود نیست: