۱۱ مرداد ۱۳۸۶

آکسفوردیه



ـ آکســـفــــــوردیــــــــــــــــه


چند ماه پیش دوست و استاد ارجمند ما داریوش آشوری یکی از قصاید خودشان
به نام «بهاریه ی آکسفوردیه!» را که سالها پیش به تفنن سروده بودند به رسم
تفریحی ادبی ، همراه باشرحی و توضیحی، در وبلاگیهء خودشان قرار دادند
قصیده با ابیات زیر آغاز می شد : ـ
.........
چون گل شکفت باز به گلزارِ آکسفورد
آراست فرودين گلِ رخسارِ آکسفورد
بارِ دگر زِ مکمَنِ جود از دلِ وجود
برگِ طرب دميد به شخسارِ آکسفورد
.....
این اقدام ایشان مرا نیز برانگیخت تا با این شوخ طبعی ادبی استاد
همراه شوم .ـ
از این رو «آکسفوردیهء» زیر تحریر و به دفتر وبلاگیهء ایشان ارسال شد. ـ
استاد نیزشوخی ما را«جدی » گرفتند و همراه با یادداشت زیر در نشریهء
: گرانقدر خود درج کردند ـ

و امّا بعد. ـ
انتشار این قصیده برخی از آشنایان با این وبلاگ و دوستانِ مرا به طبع‌آزمایی
وسوسه کرد. ازجمله آن ظریفِ شوخ‌طبع همایون را، که مثل همیشه کم‌حوصلگی
نشان داد و کوتاه آمد و به چند بیتی بسنده کرد که در میانِ پیام‌ها آمده است. ـ
اما همان چند بیت هم خوش بود. یکی‌ـدو تا هم از نسل‌ جوان به این میدان آمدند
و ابراز وجودی کردند، اما معلوم شد که این کارها کارِ "قدما" ست، ـ
که آفتاب‌شان لبِ بام است.این‌ جوان‌ها باید بروند و با اسباب‌بازی‌های
دیجیتال‌شان بازی کنند و هوس قصیده‌سرایی و طبع‌آزمایی در صنایعِ
سنگینِ ادبی نکنند.ــ
زیرا از بس شعرِ سپید و زردِ بی‌وزن و قافیه به خوردشان داده اند و از
دفتر و دیوان‌های دیرینه دور افتاده اند، دیگر با این گونه صناعاتِ باستانی
بیگانه شده اند.ـ

امّا یکی از شاعرانِ فحلِ باستانی‌کار، به نامِ محمد جلالی، المتخلص به م. سحر
از دوستانِ گرامیِ من و هم‌شهریِ هم در فرانسه، دامن همت به کمر زده
و به استقبال آن قصیده رفته و چکامه‌‌ای بالابلند ساخته که در زیر می‌بینید : ـ
...........
..........
استاد عزیز
ما را هم در «محنت محمودیه» خود و نیزدر انواع
محنت های «امامیه» و «علویه» و «خاتمیه» ای که بود و
هست شریک بدانید همچنین جسارت ما را در اقتفا
به «قصیدهء آکسفوردیه» خود، ببخشید .ـ
ارادتمند،ـ
م. س ، پاریس۳۰/۱۱/۲۰۰۶

آکســــفـوردیــــــــه
................
ای دل امید دار به دادار آکسفورد
تا آورد شبیت به بازار آکسفورد
دستت به دست یار پریچهره وانهد
وینسان سپاردَت به پرستار آکسفورد
واو نیز شَنگ و شاد و سبکبال و تیز پَر
پنهان ز رَشگ و غیرتِ اغیار آکسفورد،ـ
ـ« دستی به جام باده و دستی به زلف یار»؛
آرد ترا به خانهء خماّر آکسفورد
مِی ریزدت به جام و لبیت آورَد به لب
زانسان که بود و هست سزاوار آکسفورد
چندان خوری که« محنتِ محمودی » ات زیاد
بیرون شود به بادهء خوشخوار آکسفورد
چون حافظت دهد می رندانه تاشوی
مست شرابخانه و هشیار آکسفورد
وانگه به گرد شهر بگرداندت بسی
در کوچه باغ ِ پر گل ِ بی خار آکسفورد
هی بنگری به زلفک زرتار ِ گلرخان
هی بشنوی چغانه و مزمار آکسفورد
هیچت نه یاد اهل ِ کـُتب خانه های شهر
این ثابتان ِ حُجره و سیّار آکسفورد
هیچت نه یاد پچ پچِ طلاب با کتاب
هیچت نه یاد خر به چمنزار آکسفورد
این عنبرین چراگه ِ آهن مفاصلان
چون و چرا کنان ِِ چَرا خوار آکسفورد
هرجا روی بهشت نقاب افکند ز روی
تا حوریان شوخ و فسونکار اکسفورد،ـ
پیشت به عشوه دست فشانند و شاخ ِ گل.ـ
از گلبنان ِ چیده زگلزار آکسفورد
یعنی بیا که دیده به دیدارت افکنیم
یعنی بیا بیا که تویی یار آکسفورد
یعنی مرو مرو که دل از ما ربوده ای
یعنی مخواه دیدهء خو نبار آکسفورد
اما تورا نه فرصت و ویزای عشرت است
با ساحران ِ شوخ ِ پریوار آکسفورد
زیراک جستجو گر علمی در این بَلـَد
نی دست عیش بُرده به جُستار آکسفورد
نی پای جهد کرده به پوتین کیف و حال
نی سر ز لـَهو بسته به دستار آکسفورد
«فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید»
شرم است بارِ طالب بی عار آکسفورد
شرم است بارِ آنکه به غفلت وظیفه خورد
چون مفتخوار ِ بیهده کردار آکسفورد
آن کو فراهم آمد« پی ـ اچ ـ دی» اش ولی
آدم نشد چو مردم هشیار آکسفورد
از ما دریغ باد نیاز پریرخان
چون ناز ِ نازُکان ِ دل آزار آکسفورد


مارا جهان سوّم ِ ما بس که حوریانش
نازکترند از بُت فـَرخار آکسفورد
با صیغه ای خدات رساند رفیقه ای
مهپاره تر به جلوه ، ز اقمار آکسفورد
باکی نه گر نقاب به رخ درکشیده یار
یار نقابدار به از یار آکسفورد
یار نقابدار مجازی نمی شود
چون یار آکسفورد به بازار آکسفورد
ای دل کنون به محنت محمودیت بساز
دل در قفا و روی به دیوار آکسفورد
گر در صف دکاتره آرَد تـُرا بس است
رنج ِ فراق و فرصتِ دیدار آکسفورد
اسرارآکسفورد یکی کاغذ است و بس
آبی و کوزه ای بود اسرار آکسفورد
آنروزها گذشت که مردان ِ مُلکِ جم
بودند بهر علم، خریدار آکسفورد
دورِ حمید های عنایت گذشته گیر
واهل ِ هُنر مجو به هُنرزار آکسفورد
امروز روز دکتری ِ پاسدارهاست
واوباش سرورند به دُکتار آکسفورد

گیرم که طـَرف بستی و دانش به دست شد
از رنج های سوربن و از کارِ آکسفورد
زینسان که سنگ و خشتِ وطن سرطویله ایست
مردم بَرَد چه سود زمعمار آکسفورد؟

تا جهل، پادشا ست کسان را کدام سود
از شاخ و برگ ، یا ز بَر و بار آکسفورد؟
علمی که زرخرید ِ رذالت شده ست و جهل
آن به که خود بمانـَد در غار آکسفورد
آن به که شبروانش زبهر چراغ راه
بیرون نیاورند از انبار آکسفورد
آن به که هیچ زنگی ِ مست اش نیاورد
تیغی به کف ز علم ِ اتُم کار آکسفورد

دردا که اهل ِ دانش ما را نداشت سود
اصرافِ کمبریجی و ادرار آکسفورد

کندیم و کاشتیم و دُرودند جاهلان
تیمار خویش دار ، نه تیمارِ آکسفورد!ـ

گفتم من این قصیده بدان سان که داریوش
اشعار خویش گفت در اخبار آکسفورد !ـ
...............
م.س
30 /11/2006
پاریس
............................................................

اینهم نشانی وبلاگیه و «بهاریه ی آکفوردیه!» استاد آشوری


۰۵ مرداد ۱۳۸۶

یک بیت

یک بیت



گر شعلهء محبت و گر بار کینه ایم

تقدیر ما یکی ست ، که در یک سفینه ایم !ـ

۲۹ تیر ۱۳۸۶

یک شوخی پست مدرنیست


ـ... پُست مدرن یا پَست مُدرن ؟..


ـ از خواند ونوشت آنچه تو را هست ، مُدرن است
ـ «کیبورد» تو نو،«ماوس ِ» تو دردست، مُدرن است
ـ تا پرت و پلا گوی رَه ِ پُست مدرنی
ـ این «پُست مُدرن ِ» تو همان«پَست مُدرن» است!
ـ

۲۴ تیر ۱۳۸۶

راه

ــــــــــــــــــــــــــ راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به دوست شاعرم مانی و گِله هایش از راه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





کژراههء ما رَهی به جایی نبــَرَد
ور راه بـَرَد ، به آشنایی نـبــَرَد
زین ظلمت ِ بی کرانه تا آزادی
ما را به جز عقل ، رهنمایی نـبـَرَد ! ـ

گر مرد ِ رهی به راه ، دل یکدله کن
جان شیفته دار و پای پُر آبله کن
بینش ز خِــرَد ستان و رهتوشه ز عشق
ور دور شوی ز مقصد، از خود گِــله کن ! ـ

م. سحر
پاریس ، 15 ژوئیه 2007

۲۳ تیر ۱۳۸۶

رنگ

رنگ


ـــــ.........
ــ برای دلارا دارابی و شهادت رنگ هایش

.
ــ از دامگـَهت گریزگاهت رنگ است
.
ــ فریاد ِ تو رنگ و دادخواهت رنگ است
.
ــ ای بستهء دام ِ جور و نیرنگ و جنون
.
ــ معصومیت ِ ترا گواهت رنگ است . ـ




..............................................................................
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطف کنید و با فشار دادن دکمه ای که زیر سرانگشتان
دارید برای لحظهء کوتاهی به زندان بروید و به فریاد
رنگ ها و تصاویر دلارای بیست ساله چشم وگوش بسپارید
: ـ
همینجاست : ـ
http://www.savedelara.com/Delara_Paintings.html

۲۰ تیر ۱۳۸۶

دو ربـــــاعــــی


این دو رباعی مثل یک نفرین ، واکنشی بود در برابر یک احساس ناتوانی .ـ
زیرا پس از پرسش هایی سروده شد ، که برای آنها پاسخی نداشتم .(*) ـ

ـ بابــا بکــارت یعنــی چـــه ؟



ـ ..... دو ربــاعـــی

....................................



مست

بــا نــام ِ خدا ز جام ِ قــدرت مستــی
رذلـی ، متجــاوزی ، پلیــدی ، پَستی
دی باطنت از خلق نهـان بود ، امـّا
امـروز همان کـه می نمایی هستی ! ـ


دختری از ایران

کشتیدش و دختری از ایران بوده ست
اکنون جـانش از دو جهـان آسوده ست
امــاّ زان بَد که رفت بـا وی دم ِ مـرگ
اسلام ِ تو تا ابد به ننگ آلوده ست ! ـ

م.سحر
پاریس ،2007-07-09

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت
(*)
پرسشگر فرزند 10 سالـهء من بود کــه پس از دیدن فیلــم

گرانبهای « پرسپولیس» ساختهء هنرمند باگوهر و آگاه ایرانی
خانم مرجان ساتراپی از من سئوال می کرد:ـ
.
ــ بابا بکارت یعنی چی؟
و پس از توضیحــات ِ شکستـه بستـهء من ،این بار می پرسید : ـ
ــ چرا بکارت ِ نیلوفر را برداشتند؟
ـ (نیلوفر نـام دختـری بود که پیش از تیربـاران ، در زنــدان به او

تجاوز کرده بودند) ، توضیح دادم : ـ
ــ به نظر قاضی شرع که دستوراعدام داده بود،دختران برای این که

پس از مرگ ، به بهشت بروند ، می باید ازدواج کرده باشند.ـ
ــ یعنی پیش از کشتنِ نیلوفر با او ازدواج کردند؟
ــ بله ، به دستور قاضی شرع ، یکی از زندانبان ها با او ازدواج کرد.ـ
ــ یعنی پس از ازدواج ، شوهرش او را تیرباران کرد؟
ــ نه ، دوستان ِ شوهرش . همکاران ِ شوهرش
ــ آیا شوهرش موافق بود که همسرش را تیرباران کنند؟

شوهرش از او دفاع نکرد؟
حقیقت آن است که من در برابر این سئوالات معصومانه

و غیر قابل توضیح ِ فرزند پاسخی نداشتم.ـ
اکنون می خواهم از آقایان «دکتر» ها و «سردار» های امروز

یعنی از پاسداران و زندانبانانی که به دستور یا تأیید بخشی از
روحانیون شیعه طی سالهای دههء 1360 به فرزندان ملت ایران
تجاوز کرده و سپس آنها را تیرباران کرده اند و اینک به پاداش ِ ـ
آن قتل ها و آن تجاوزات و آن جنایت ها به ریاست و وزارت
و وکالت و صدارت و مدیریت های کلان کشور ما دست یافته اند
و هست و نیست ملت ایران را در دست های آلودهء خود دارند
سئوال کنم :ـ
ای «برادران ِ پاسدار» سابق و رؤسای همه کارهء فعال ما یشاء
امروز ، لطف کنید و بگویید که آیا شما در برابر اینگونه
سئوالات فرزندان یا نوادگان ِ خود پاسخی دارید؟
تصور می کنم ، چنانچه پاسخی برای این سؤالات ارائه دهید
کمک و راهنمائی بزرگی به همه انسان های امروز
و آیندهء جهان خواهد بود ! ـ
م.سحر .............................................

۰۳ تیر ۱۳۸۶

سنــــــــــگســـــــــــــــــار



رغم رسم ِ بی شرم و جهالتبار سنگســار
سروده شد. ـ
پس پیشکش ِ همهء جان های عاشقی باد
که به حُکم این سُنـّت ِ پَستِ ضد انسانی
. به قتل رسیده اند
سنــــگــســـــار
.........

با دست ِ خود به پیکر ِ خود سنگ می زنی

خاکت به سر که بر سر ِ خود سنگ می زنی !ـ

قاتل به حُکم ِ قاضی ِ شرعی و غافلی

ور خود به حُکم ِ باور ِ خود سنگ می زنی

بیداد ، سنگ ِ کینه به دستت نهاد و تو

در سایهء ستمگر ِ خود سنگ می زنی

نیم ِ وجود ِ توست به میدان ِ قتلگاه

بنگر به نیم ِ دیگر ِ خود سنگ می زنی

سنگی که می زنی به تماشای سنگسار

بر آبروی مادر ِ خود سنگ می زنی !ـ

م. سحر
پاریس ،22/6/2007

................................................................................
Lapidation.........................

Version française:
..............................................................................
پس از یک توقف کوتاه چند روزه، خوشبختانه دوست هنرمندم
علی تهرانی کوشش های هنری و فرهنگی خود را در زمینهء
آواز ایـــرانی از نــو آغاز کرده و خبــر داده است که سایت
ـ «آوازهای روزانهء » او برقرار خواهد بود . ـ
بنا براین دوستداران موسیقی اصیل ایرانی همچنان می تواننــد
از صــدای گرم و احســـاس های لطیف وانسان دوستــانهء او
برخوردار گردند.ـ
برای شنیدن شعر «سنــگســار» که او در آواز «کرُدِ بیات »ـ
اجــرا کرده است ، می توانــید در این نشـــانی به سایت
ــ«آوازهای روزانه» بروید : ـ
Pour écouter ce poème dans le mode
"korde bayat"(chant classique persan)
chanté par: Ali Tehrani:

۰۲ تیر ۱۳۸۶

کودکی


کـــــــــــــــودکــــــــی


کودکی ام اضطراب ِ کودکی ام بود
دور ِ جوانی سراب ِ کودکی ام بود
فصل ِ میانسالگی درآمد وبنگاشت
نقش ِ خرابی که خواب ِ کودکی ام بود
عمر ِ شتابنده در حوالی پیری
یافت که پیری شتاب کودکی ام بود
کودکی ام یک سؤال بود و سرانجام
داغ جدایی جواب کودکی ام بود !ـ

م. سحر

11/ ­6/2007 ، پاریس
برای شنیدن این قطعه در آواز اصفهان به سایت

ـ «آوازهای روزانه» ــ
در اینجا مراجعه کنید : ـ
pour écouter ce poème dans le mode
"Esfahan"(chant classique ):

۳۰ خرداد ۱۳۸۶

آزادی



آزادی

تا تاب و توان هست همه تاب و توان را
آئینهء دل ، گوهر ِ جان ، طبع ِ روان را ؛
بایستهء راه تو کنم زانکه تو شایی
آئینهء دل ، طبع ِ روان ، گوهر ِ جان را
عمری ست وجودم به تمنّای ِ وجودت
می پوید و برمی شمُرَد دور ِ زمان را
انسانیت از توست سزاوار ِ ستودن
انسان چه کند بی تو جهان ِ گذران را؟
آن سبزه که برمی دمَد از خون ِ سیاووش
بی شک سوی ما از تو فرستاده نشان را
وان تیر که آرَش به زِه آورد ، ترا بود
وآن بازوی جاوید که بفشُرد کمان را
آزادی ، آزادی ،آزادی ، ای دوست
از دشمنی آزاد کن ، آزاد جهان را
بیدار ترین باش و پدیدار ترین باش
چون پرتو خورشید ، کران تا به کران را .
ـ

م. سحر
پاریس ، 8/6/2007

برای شنیدن ابیاتی از این غزل در دستگاه چهارگاه

با صدای دوست هنرمندم علی تهرانی می توانید

به سایت«آواز های روزانه» بروید: ـ
Pour écouter une partie ce poème nomé "Azadi" (Liberté)
dans le mode "Chargah"(chant classique persan) :
chanté par: Ali Tehrani :

۲۳ خرداد ۱۳۸۶

آرزو



آرزو


طالب حق تابع ِ مَجاز نگردد


گِرد ِ فریب از در ِ نیاز نگردد

کژننهد پای و زی تصرف ِ ناحق

دست ِ وی از آستین دراز نگردد

راهِ مُریدان ِ خام و خیره نپوید

بردهء پیران ِ حُــقـّه باز نگردد

در ره ِ آزادی و عدالت و انسان

کور شود دیده ای که باز نگردد ! ـ

م.سحر
پاریس ، 11/6/2007

.......................................................................................................................

برای شنیدن این شعر کوتاه در آواز ابوعطا به این نشانی بروید:ـ

Pour écouter ce poème dans le mode

"Abouata"(chant classique persan)

chanté par : Ali Tehrani :

cliquez ici:

.

۲۲ خرداد ۱۳۸۶

سوگسرود برای پرویز ورجاوند


من دکتر پرویز ورجاوند را هرگز ندیده ام
اما به تأثیر از نوشته های او و به تأثیر از کنش و رفتار اجتماعی ، فرهنگی
و سیاسی وی در ایران معاصر همواره نام اونزد من یاد آور ارزش های والایی
همچون میهن دوستی و آزادی خواهی و سعادت مردم سرزمین ما بوده است. ـ
این سوگسرود پیشکش بزرگواری ، دانش ومِهر راستین و صمیمانهء او به ایران باد!ـ



پــرویــز ورجــاونــد

از بستر ِ کارون
تا قلّهء الوند

وز دامن کرکس
تا ساحل ِ اروند
مام ِ وطن در سوگ
در سوگ ِ یک فرزند
فرزند مِهرآموز
فرزند ِ مهر اومند
یکرنگ و یک سیما
بی مثل و بی مانند
آگاه و دانشور
آزاد و دانشمند
لوح ِ صفایش با
آئینه در پیوند
فرهنگ از او دلشاد
تاریخ از او خرسند

***
ای مام ِ میهن را
شایسته تر فرزند
در خانهء اجداد
هست این زمان هرچند
نقدِ هُنر بی قدر
دست ِ خِرَد در بند ؛
بی باک رُو ، زیراک
در عرصهء دیرند *ـ
پاس ِ نجابت را
ایرانیان خواهند؛
یادت به دفتر دوخت
مهرت به جان آکند.ـ
دلبسته با ایران،ـ
ای گوهرین دلبند
پرویز ورجاوند
پرویز ورجاوند!ـ

م.سحر
پاریس ، 11/6/2007
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دیرند : یعنی زمان ـ

۲۰ خرداد ۱۳۸۶

یادگار



یــــادگــــار


میان ِ مسجدیم ، از دِیر نالیم

ملول از خود ولی از غیر نالیم

نمی بینیم کاین خویش ِ ستم کیش

تبر دارد به قصد ِ ریشهء خویش

بدین غیرت که قصد ِ ریشه دارد

مگر از رُستنی اندیشه دارد !؟

الا ای رُستنی سوز ، ای تبرگیر

فرونه شرّ و دست از ریشه برگیر ! ـ

به دست ِ دیگر ، ای دست ِ تبردار

تبر بستان و دست از ریشه بردار ! ـ

تبر بفکن به بُنگاهی ز ما دور

ز شیطان دور ، حتّی از خدا دور

تبر بفکن که بشکوفد زمانه

جهان گردد بهاری جاودانه

بهاری ، رَشگ ِ مینو باغساری

از انسانی به انسان یادگاری !
ـ
..................................
م.سحر
پاریس ، 5/6/2007
........................................................
برای شنیدن این شعر در آواز افشاری
به سایت «آواز های روزانه » به نشانی زیر سری بزنید:ـ
Pour écouter ce poème dans le mode"Afshari"
(chanté par: Ali Tehrani):

۱۳ خرداد ۱۳۸۶

کی می آیی ؟



پس از تلفن به مادر
و شنیدن ِ جمله ای که بیست و هشت سال است مدام تکرار می شود : ـ

کـــی مـــی آیــــی ؟



ای رفته ی این دیار کی می آیی ؟

افسُردم از انتظار ، کی می آیی ؟

از پنجره دیده ام که بسیار گذشت

بی آمدنت بهار ، کی می آیی؟

هر گوشهء این خانه ز یادت شهری ست

زی رؤیت ِ یادگار کی می آیی؟

من زاده امت ، مَهد ِ تو بالین ِ من است

آخر سر ِ این قرار کی می آیی؟

من زاده امت که از تو ام دور کند

نامردُم ِ نابکار !؟ کی می آیی؟

من زاده امت که بر دلم نیش ِ فراق

هرلحظه کند گذار؟ کی می آیی؟

من زاده امت که برخی ِ هجر کنم

سال و مَه آزگار ؟ کی می آیی؟

می خواهمَت ، ای که از منَت برکندند

سوگند به کردگار کی می آیی؟
.....................................................
م. سحر


پاریس ، 31/05/2007
...........................................................................................

Version française:

http://sahargaahaan.blogspot.com/2007/07/quand-viens-tu.html

این شعر را نیز دوست گرامی هنرمندم علی تهرانی در آواز ماهور اجرا کرده است
که علاقمندان می توانند آنرا در سایت «آوازهای روزانه » از اینجا بشنوند : ـ
pour écouter ce poème dans le mode "Mahour"
(chanté par Ali Tehrani):









۱۱ خرداد ۱۳۸۶

زن ایران


با نگاهی به چهرهء خون آلودِ یک زن ایرانی
که عساکر 27 سالهء جهل محاصره اش کرده بودند سروده شد . ـ

زن ایـــــــران .....

1

.....................
ای خستهء تیغ ِ جهل در وادی ما

حُزنت غم ِ ما و شادی ات شادی ما

ای خواهر و مام و دُخت ِ ایران ، درداک

سرخ است رُخت ز خون ِ آزادی ِ ما ؟


2

ای خواهر و مام و دُخت ِ ایران که چنین

کردند رُخ ِ ترا به خونت رنگین

تنها نه به ما ، که بر خدا می کوبند

این تیغ ِ ستم ، دشنه ء کین ، خنجر ِ دین ! ـ

م. سحر
پاریس ، 1/6/2007





برای شنیدن این دو رباعی در آواز اصفهان
و با صدای دوست هنرمندم علی تهرانی می توانید به سایت
ـ « آواز های روزانه»ـ
به این نشانی مراجعه کنید: ـ
Pour écouter ce poème nomé "Femme d'Iran" ,
dans le mode "Esfahan" (chanté par : Ali Tehrani) :



به این آهنگ نیز می توانید گوش بدهید و تصویرهایی را همراه با آن مشاهده کنید
ازهمینجــــــــا

۱۰ خرداد ۱۳۸۶

دوبیتی



پــیـــــــــــــــام

کبوتر جان به پرواز آی روزی

فراتر پوی ازین تا پَر نسوزی

پیام مِهربَر تا مهربانی

رها گردد ز دام ِ کینه توزی


صــدای زنگ

سرشتند از دریغ آب و گِل ِ ما

نشد جز غم ز هستی حاصل ِ ما

کنون آن کاروان رفته ست و باقی ست

صدای زنگ در گوش ِ دل ِ ما

......................................
م. سحر

پاریس،29/5/2007

..................................

برای شنیدن این دوبیتی ها در« آواز بختیاری» ـ

می توانید در این نشانی به

آوازهای روزانه » بروید ـ»
Pour écouter ce poème dans le mode
"Avaze Bakhtiyari"chanté par: Ali Tehrani

۰۸ خرداد ۱۳۸۶

ای عاشقان



به زندگان گُلزار خاوران و گلزاران دیگر میهن

ای عاشقان


ای عاشقان ِ رفته که بُغض ِ فشُرده‌اید

گـُل‌های نا‌شکُفته، ولی باد بُرده‌اید

کُشتند و سوختند و شکستندتان ولی

خورشید شاهد است که هرگز نمُرده‌اید

 «ـ «هرگز نمی‌رد آنکه دلش زنده شد به عشق

زیرا نشان به دفتر ِ هستی سپرده‌اید

شعرید صد سفینه، ولی ناشنیده‌اید

صد آسمان ستاره ولی ناشمُرده‌اید

زاد ِ رهید از آنکه صفا را و شوق را

آئینه سان غُبار ز دل‌ها ستُرده‌اید

داد از غریو ِ یاد ِ شما سربُلند باد! ـ

ای عاشقان که خنجر ِ بیداد خورده‌اید. ـ



....................................
م. سحر
۲۰۰/۵/پاریس، /۲۵



Version française:
___________________
ـ
می توانید این شعر را در آواز «کرد بیات» با صدای علی تهرانی از اینجا بشنوید: ـ
Pour écouter ce poème dans le mode
"Korde Bayat", chanté par: Ali Tehrani:
...............

۰۵ خرداد ۱۳۸۶

ای آن که غمگنی





ای آن که غمگنی
...............
ای آن که غمگنی و سزاواری*ـ

تا کی به دام ِ خویش گرفتاری ؟

تا کی چنین ز گوهر ِ جان دوری؟

تا کی زروی آینه بیزاری ؟

تا کی در آبگینهء رؤیا ها

غرق ِ سراب و بستهء پنداری؟

مغلوب و سرسپردهء خواب ، اما

در آرزوی دولت ِ بیداری ؟

زینگونه پا نهاده به زنجیری

زینگونه دست سوده به دیواری ؟

رو کرده اینچنین به رهی موهن

خو کرده اینچنین به شبی تاری ؟

وقت است تا زخویش برون آیی

وین پردهء غُبارین برداری

این ذلت از وجودت بگریزد

وآن عزّت ِ خجسته به دست آری

بشکوه برفرازد خورشیدت

بر سرزمین ِ شادی و بیداری ! ـ

...
م. سحر
پاریس ، 24/5/2007
...................................................
ــ *ــ مصراع از رودکی
.......................................
می توانید در نشانی زیر به سایت
آواز های روزانه
بروید واین شعر را نیز ، با صدای گرم و اجرای زیبای
دوست هنرمندم علی تهرانی
در آواز شوشتری گوش کنید : ـ
.......................................
Pour écouter ce poème dans le mode
"Shoushtari" chanté par : Ali Tehrani
................................................................................................

۰۳ خرداد ۱۳۸۶

افسانهء دل




افســــــــانــــــــه ء دل

هوای کوی یار و روی در ویرانه دارد دل

ازین ویرانسرا راهی به سوی خانه دارد دل

بر و بوم ِ وطن را عشق می بازد به تصویری

چنین با رنج ِ هجران خلوتی جانانه دارد دل

پَری نو بسته بود از بویهء پرواز در طوفان

کنون با خود خیالی گـُنگ و دور از لانه دارد دل

اگرچند اینچنین چون شمع ِ جان در خویش می سوزد

مقام ِ سوختن را ، حسرت ِ پروانه دارد دل

تن ِ بی سایه ای بی سایه ای بی سایه دارد جان

دل ِ دیوانه ای دیوانه ای دیوانه دارد دل

نه از ویران ِ غُربت شِکوه ، نز ناکامی اش بیمی

که گنج ِ اشتیاق از شوکت ِ کاشانه دارد دل

غبارِ دشمنی گر خیمه از ایاّم برچیند

به کام ِ دوست ، در خاطر هزار افسانه دارد دل
م. سحر
پاریس ، 22/5/2007
..............................................................

این غزل را نیز با صدای روشن و حس لطیف دوست هنرمندم
علی تهرانی بشنوید که در«آواز بیات ترک» اجرا کرده است: ـ
آواز های روزانه
Pour écouter ce poème dans le mode
"Bayate Tork" chanté par: Ali Tehrani

۰۲ خرداد ۱۳۸۶

نوید خنده



نـویــد ِخنــده


روزی غم از ین دیار خواهد رفت

وین حسرت ِ بیشمار خواهد رفت

جان را به امید ِ روز، روشن دار

کاین ظلمت ِ روزگار خواهد رفت

لب را به نوید ِ خنده شیرین کن

کاین تلخی ِ ناگوار خواهد رفت

دل برمـَکـَن از دیار و یار ای دوست

کاین دورهء انتظار خواهد رفت

بـَد گرچه به راه ِ نیک سدّ آمد

زودا که ز ره کنار خواهد رفت

در سینه چراغ ِ دل فروزان دار

کاین آینه را غُبار خواهد رفت

م. سحر
پاریس ـ 21/5/2007

................................................
.............................................

این شعر را هم می توانید همچون دو شعر بعدی
با صدا و آواز خوش دوست هنرمندم
علی تهرانی بشنوید :ـ

آوازهای روزانه
نوید خنده ـ آوازی در چهارگاه ، از اینجا بشنوید
Pour écouter ce poème dans le mod"Chargah"
chanté par : Ali Tehrani

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

وطن


این شعر را با اجرای زیبا و صدای خوش ِ دوست هنرمندم

علی تهرانی دردستگاه نوا و در سایت « آواز های روزانه» از اینجا بشنوید: ـ

pour écouter ce poème dans le mode"Nava"
chanté par : Ali Tehrani
.........................................................................
..................................
وطــــــن


اینچنین خانه را رها نکنید

تا کمینگاه ِ راهزن گردد

مگذارید تا به خنجر کین

جامه برعاشقان کفن گردد

غنچهء تازه را مجال دهید

تا شکوه آور ِ چمن گردد

پیش ِ گل وارهید بلبل را

که نواخوان و نغمه زن گردد

این وطن را به عاشقان وطن

واگذارید تا وطن گردد



م. سحر
پاریس 18.05.2007

۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶

یک رباعی


.....................................................................
.........................................

........
..........................
ـ.................... دوست

........
ـ....... آزُرد زمان ولی نیازارَد دوست
.
ـ ....... ایّام دروگر است و می کارَد دوست
.
ـ....... سرپنجهء دوست برنتابد دشمن

ـ .... . دشمن چه کند چو دوست می دارد دوست؟.ـ.

...

........................................................
..............................................................................


این رباعی را می توانید در آواز ماهور باصدای خوش دوست هنرمندم
علی تهرانی در اینجا بشنوید بشنوید: ـ
آواز های روزانه
Pour écouter ce poème dans le mod
"Mahour" , chanté par: Ali Tehrani



۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶

ایران به نام تو (آواز ماهور)ـ


....................................................

ایران به نام تو غزل آغازمی کنم

این غزل در سال 1357 در پاریس
سروده شده است

اکنون می توانید آن را در سایت آواز های روزانه
با صدای گرم دوست هنرمندم

علی تهرانی در آواز ماهور بشنوید
http://svr76.ehostpros.com/~songsd76/songsdaily/songs/220407.rm
یــــا
..............................................................



۲۴ فروردین ۱۳۸۶

یک مصاحبه




این مطلب مصاحبه ای ست با سایت گزارشگران




دربارهء اوضاع بحرانی و شرایط خطرناک کشور و احتمال وقوع جنگ


گزارشگران
http://www.gozareshgar.com/index.php?id=22&tid=1243

یا در سایت عصر نو
http://asre-nou.net/1386/ordibehesht/13/m-m-sahar.html


.....................................

۰۶ فروردین ۱۳۸۶

نوروز پیروز


نـوروز پیـروز
..........


نوروز

روز نو

روزی برای زیستن
روزی برای عشق
روزی برای دانش و آبادی .

روزی برای انسان .

روزی برای آزادی ! ـ

نوروزِ روزگار

سرشار باد از شادی
.
دور ازهجوم و رخنهء ظلمت

دور از حضور بیدادی ! ـ
.
نوروز دیگری ست جهان را

وین جاودان امید
.
پیوسته سربلند و روان باد : ـ

انسان ز بند و حلقهء بیداد رَسته باد ! ـ

باغ و بهار میهن و همسایه

شاد وشکوهمند و شکوفان

در دست ِ صلح و دوستی از هرسو .

گل دسته دسته باد .

دشمن شکسته باد

زنجیر خسته باد

یاران و رهسپاران را

زی سرزمین مهر

زی آستان آزادی .

زی نام سربلندی .

دیوارهای گول و سمج

محو و گسسته باد

ویران حصار ناحق باد.

گسترده باد آفاق

چشم ِ روان گشوده.

فضا پرفروغ باد .

جهل از جهان گریزان .

دلتنگ باد تاریکی .

قحطِ دروغ باد ! ـ

شادی نشسته باد
.
گل دسته دسته باد

زنجیر خسته باد

دشمن شکسته باد

نوروز .

روز یاران

بیداران.

روز امیدواران

بر ما ، من وتو بر اوبر ایشان ـ

شاد و خجسته باد ! ـ
...............................................
............................................
م.سحر
پاریس 28 مارس 2007
....................................................................




خـَس ِ میـقــــات

(قصیده ای همراه با توضیح و تفسیر و تأویل)

این مطلب را می توانید در نشانی زیر بخوانید:ـ
یا در نشانی زیر:ـ